چنانكه پيشتر ديديم ، ديدگاه هاى گوناگون زبان دين در غرب از اين مبانى و زمينه هاى متقدم بر آنها بر آمده است :
ديدگاه ياد شده بيش از هرچيز مبتنى بر اين مبناى روش شناختى است كه تنها روش اطمينان بخش در اثبات حقايق ، روش تحقيق تجربى است ؛ در نتيجه ، مفاهيم متافيزيكى و دينى كه در قلمرو اثبات تجربى قرار نمى گيرند فاقد معنا شمرده مى شوند. اما پرسش اساسى آن است كه : آيا اين مبنا قرين صحت است ؟ يا آنكه صرفنظر از تعدد مجارى دانش بشرى همچون : حس و تجربه ، تعقل ، كشف و شهود و معرفت وحيانى و تفاوت قابل ملاحظه قلمرو هر سنخ از اين آگاهيها، ارزش و اعتبار معرفت حسى - تجربى خود مبتنى بر تعقل و روش عقلى است . بنابراين قول به بى معنايى در زبان دين افزون بر آنكه خود نظرى بى معناست ، از نظر مبنا و منشاء نيز مخدوش است .
اين نگرش نيز برخاسته از اين مبناست كه دين و باورهاى دينى تنها نوعى احساس درونى و ابراز احساس است ، بدون اينكه برخوردار از واقعيت عينى و بُعد معرفت بخش باشد. اما اين مبنا نيز خود مورد مناقشه جدى است . اين نظر بر اساس اين ادعا صورت مى گيرد كه تمام گزاره هاى دينى جنبه انشائى داشته ، توصيه به نوعى زندگى اخلاقى باشد؛ ولى با ملاحظه متون دينى ، معلوم مى شود كه اين ادعا مردود است . گزاره هاى دينى در يك نگاه به دو دسته اخبارى و انشائى تقسيم مى شوند. گزاره هاى اخبارى به توصيف خدا، جهان ، انسان ، موضوعات تاريخى ، دنيا، آخرت ، فرشتگان ، شياطين و... مى پردازند. روشن است كه نقش معرفت بخشى و واقع نمايى را در اين گزاره ها نمى توان كنار نهاد. از ديگر سو گزاره هاى انشائى دينى نيز چون اوامر، نواهى ، توصيه هاى اخلاقى و... هرچند مدلول مطابقى آنها محتواى توصيفى و جنبه معرفت بخش ندارد، لكن ترديد نمى رود كه اين دسته از گزاره ها نيز ريشه در واقعيت عينى دارند و با نظر به غايات يا مبادى متعلق به آنها انشا شده اند. توصيه به پرستش خدا وقتى مفهوم منطقى مى يابد كه وجود عينى خدا مورد اذعان باشد.
تحليل عقلى اين موضوع به تبيين رابطه ( بايد ) و ( هست ) مرتبط است . از ديدگاه فلسفه اسلامى ( بايدها ) و ( نبايدهاى ) اخلاقى و شرعى ، برخاسته از واقعيتها و هستيها است . به سخن ديگر، وقتى گفته مى شود: ( خدا را عبادت كنيد ) اين قضيه در درون خود محتوى چند قضيه است : ( حقيقتى متعالى كه مبداء عالم است وجود دارد و سزاوار پرستش است ) ، ( انسان اگر خواهان تقرب به خداست ، بايد او را پرستش كند ) . بنابراين وجود خدا كه مبداء اين قضيه است و تحقق يك واقعيت خارجى ، يعنى كمال انسان كه غايت آن است ، از نتايج تحليلى قضيه : ( خدا را عبادت كنيد ) مى باشد. (425)
نمادانگارى تمام گزاره هاى دينى ، نيز ناشى از برخى زمينه هاى فكرى و فرهنگى است كه اساس درستى ندارند. از سويى ، اين گرايش بيش از هرچيز از نارسايى مفاهيم دينى و خرافات وارد بر اديان الهى ، چون تثليث : تجسد، مرگ فديه وار، اسطوره هايى كه به پندار و خرافه در منطقه هايى دين معرفى شده و جز اينها، نشاءت گرفته است . عامل ديگرى كه در پيدايش چنين رهيافتى اثر گذاشته ، ضعف متافيزيك فرهنگ غرب و خلط مصداق با مفهوم در مورد وجود خداست . اين گرايش ، چنين پنداشته است كه اگر وجود را بر خدا اطلاق كنيم ، او را همرتبه موجودات محدود در شمار آورده ايم و يا اگر عنوان آفريدگار را بر خدا حمل كنيم ، او را در قلمرو مكان و زمان جاى داده ايم و بالاخره آنكه ، اين حقيقت را نيز نمى توان ناديده گرفت كه ( تجربه گرايى ) عصر جديد، كه مى خواهد همه چيز را از پشت عينك ابزار تجربى بنگرد نيز تاءثير بسزايى در پيدايش چنين گرايشى داشته است . بسيارى از متاءلهان دوران جديد كه هم مى خواهند گرايشهاى دينى خود را محفوظ نگاه دارند و در عين حال از كاروان علم تجربى نيز باز نمانند، خود را ناگزير ديده اند كه مفاهيم دينى و غيبى و داستانهاى شگفت و رخدادهاى اعجاب آور متون دينى و معجزات و نشانه هاى پيامبران گذشته را تعابيرى نمادين و سمبليك تلقى كنند كه جنبه مجاز دارد.
اما نكته حائز اهميت آن است كه اين نگرش نيز همچون ديدگاه هاى قبلى ، اساس دين و هر نوع واقعيت دينى را ويران مى سازد؛ چه اينكه روى آوران به اين گرايشها تصريح مى كنند كه : اولا، تمام متون دينى جنبه نمادين دارد و هيچ گونه ارجاعى به واقعيت ندارد و مفاهيمى چون تجسد، فدا و مانند اينها شيوه اى براى نشان دادن ارزش اخلاقى و از خودگذشتگى در راه ديگران است ، ثانيا مى گويند نمادها به ما كمك مى كنند تا مواجهه با خداوند را تجربه كنيم ، اما به هيچ وجه بر واقعيتى در خداوند دلالت نمى كنند و اين گزاره ها با يكديگر نسبت منطقى ندارند و نمى توان درباره صدق و كذب حقيقى آنها بحث كرد و حتى گزاره هاى كاملا متناقض هم مى توانند به لحاظ نمادين مفيد باشند، تا وقتى كه بتوانند فرد را با امر قدسى مواجه كنند.
اما وجود پاره اى تمثيلها، تشبيهات و كنايات در متون دينى در مورد ذات متعالى خدا و افعال او، همچون تعبير ( يدالله ) ، احاطه داشتن بر تمام عالم (فصلت ، 54)، حضور همه جايى خدا (بقره ، 115)، گفتگو با فرشتگان (بقره ، 30) يا عرض امانت به آسمانها، زمين و كوه ها (احزاب ، 72) و اخذ پيمان توحيد (اعراف ، 172) اين نتيجه را نمى دهد كه تمام گزاره هاى دينى مربوط به خدا، جهان ، انسان و مانند آن ، در متون دينى تعابير نمادين و غير قابل ارجاع به واقعيت است .