تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تفسيرهاى جديد از ماهيت دين مانند تجربه دينى ، تفاسير پديدار شناسانه ، پراگماتيستى ، نمادانگارانه و ايمان گروانه (فيدئيسم ) و مانند اينها كه دين را در سطح يك احساس شخصى محض تنزل مى داد و هرگونه بُعد نظرى را از دين باز مى گرفت و معيار تفكر عقلى و منطق مشترك و الزام آور انسانى را از كار انداخت و آن را صرفا در عرصه عمل ملاحظه كرد. در اين ميان حتى رهيافتهاى واقع نگرانه انتقادى نيز تا حد بسيارى تسليم نوعى نسبى گرايى عينى شد.

سزاست در اينجا به تحليلى از جان هيك كه بيانگر اين رويكرد جديد دينى است تامل كنيم . ( نظريه راندال در باب دين و نقش و كاركرد زبان دينى با وضوح كامل بيانگر نحوه اى از تفكر است كه امروزه به شكلهاى ديگرى رواج دارد و در واقع وجه مميزه فرهنگ ماست . اين طرز تفكر بدين نحو عينيت يافته كه در آن واژه ( دين ) (با ايمان كه تقريبا معادل آن است ) تا حد بسيارى جايگزين واژه ( خدا ) شده است . در زمينه ها و موضوعاتى كه پيشتر در آنها مسائلى در باب خدا، وجود خدا، صفات ، غايت افعال او مطرح و از آن بحث مى شد، امروزه به طور نمونه ، همان مسائل و موضوعات به ( دين ) ، ماهيت آن ، نقش ، صور و ارزش عملى آن مربوط مى شود. نوعى تغيير و جابه جايى از اصطلاح ( خدا ) كه واژه كليدى و گروهى از كلمات و اصطلاحات ، به واژه ( دين ) كه واژه اصلى همان خانواده زبانى است صورت پذيرفته است ؛ از اين رو امروزه بحث و گفتگوى فراوانى در باب دين كه جنبه اى از فرهنگ بشرى است رواج دارد. همان گونه كه راندال مى گويد: ( دين آن طور كه اكنون معتقديم ، نوعى مشغله مشخص بشرى است با نقش و عملكرد اجتناب ناپذير اجتماعى خاص خود و چگونگى اجراى آن . در بسيارى از دانشكده ها گروه هايى وجود دارد كه خاص مطالعه تاريخ دين و صورتهاى مختلف اين پديدار است و سهمى كه دين در فرهنگ ما به طور عام ايفا نموده است ... .

در سطحى عامه پسندتر، دين عموما، از لحاظ روان شناختى ، نوعى فعاليت بشرى لحاظ مى شود كه نقش و عملكرد كلى آن كمك كردن به افراد براى دست يافتن به هماهنگى و انسجام درونى و نيز در ارتباط با محيط زيست آنهاست . يكى از راه هاى مشخصى كه در آن دين چنين نقشى را به انجام مى رساند، حفظ و ترويج برخى مفاهيم بزرگ يا نمادهاست كه به آمال و آرزوهاى متعالى تر ما نيرو مى بخشند. مهم ترين و پايدارترين اين نمادها خداوند است ؛ بنابراين هم در سطح آكادميك و هم در سطح عامه ، خدا براساس دين به عنوان يكى از مفاهيمى كه از آن بحث مى كنند، تعريف مى شود تا اينكه براساس مفهوم خداوند؛ به عنوان زمينه و خاستگاه پاسخهاى متنوع افراد بشر به يك هستى فوق طبيعى و واقعى ، دين تعريف شود. (422)

جان هيك ، در ادامه سخن ، گو اينكه خود نيز به نوعى در دامن همين رويكرد سير مى كند و با اين حال نمى تواند از بان اين حقيقت چشم پوشد كه اين رويكرد نوعى انحراف در شناخت و مواجهه با دين به شمار مى آيد:

جانشين شدن "دين " به جاى "خدا" به عنوان كانون اصلى بحث و فحص ، نوعى دگرگونى در ماهيت پرسشهايى پديد آورده است كه همواره به جد در اين حوزه طرح مى شود. در باب خدا، پرسش سنتى طبعا اين بوده است كه : آيا خداوند وجود دارد يا واقعى است . چنين پرسشى در باب دين پيش نمى آيد. آشكار است كه دين وجود دارد. مهم ترين پرسشها به غايات و اهدافى مربوط مى گردد كه دين در حيات بشر دارد و اينكه آيا بايد به ترويج و تقويت آن پرداخت يا نه و اگر پاسخ مثبت باشد در چه جهاتى بايد گسترش يابد، تا حداكثر فايده از آن حاصل شود؟ تحت فشار اين دل مشغوليها پرسش از حقيقت اعتقادات دينى در حاشيه قرار گرفته و به جاى آن موضوع فايده عملى اين اعتقادات كانون توجه همگان را اشغال نموده است ... .

با مقايسه اين تاكيد رايج بر فايده مندى دين در قبال حقيقت داشتن آن ، با انديشه نمايندگان برجسته و بزرگ دين در سنت يهودى - مسيحى ، فورا متوجه يك تقابل آشكار مى گرديم ؛ تفاوت عميقى كه ميان پرستش خداوند و ( علاقه داشتن به دين ) وجود دارد. خدا، اگر وجود و واقعيت داشته باشد، خالق ماست و به طور نامحدود، هم از لحاظ ارزش و هم از لحاظ قدرت برتر از ماست ، يگانه اى است كه همه قلبها نور معرفت از او مى جويند، همه آمال شناخته مى گردند و از او هيچ رازى پنهان نيست . در حالى كه دين به عنوان يكى از علق خاطرهاى ما، كه آن را بر مى گزينيم ، تحت ارزش يابى انسان قرار مى گيرد، و خدا در اين رهيافت تابع آن چيزى قرار مى گيرد كه ما آن را مورد ارزيابى قرار مى دهيم . اين خدا دير آن پروردگار زنده نيست كه آحاد انسان به هنگام نيايش در پيشگاه او با خشوع سر تعظيم فرو مى آورند و حيات خود را در معرض داورى و رحمت او قرار مى دهند. (423)

سرانجام آقاى جان هيك با تسليم در برابر فرهنگى كه در آن پرورش يافته ، به توجيه اين رويكرد جديد مى نشيند و مى گويد: ( منابع تاريخى اين نظريه در باب دين ، به عنوان جنبه اى مهم از فرهنگ بشرى كه اكنون رواج دارد، روشن هستند. اين نظريه در باب دين نمايشگر نوعى بسط و تحول منطقى در درون جامعه صنعتى است كه به انحاى مختلف اصالت اعم (Scientism)، اصالت تحقق (Positivism)، و اصالت طبيعت (Naturslism) ناميده شده است . اين تحول مبتنى بر اين فرض است كه با رشد گسترده و شتابان معرفت علمى و دستاوردهاى آن ، حقيقت هر جنبه اى از واقعيت را صرفا باى با كاربرد روشهاى پژوهش علمى در زمينه پديدار مربوط، كشف نمود. با لحاظ اين معيار، خدا پديدارى نيست كه مورد مطالعه پژوهش علمى قرار گيرد. اما دين را مى توان از نظر پديدارشناسى ، روان شناسى ، جامعه شناسى و مطالعه تطبيقى اديان ، مورد مطالعه قرار داد ) . (424)

/ 192