فصل سوم
نور الهـى
« اَلـلّـــهُ نُـــورُ السَّمـــواتِ وَ الاْرْضِ مَثَــــلُ نُــورِهِ... . » (35/نور)
« خدا نور آسمانها و زميناست، مَثَل نور او ... .»
نور چيزى است كه هر چيز محتاجِ نور و گيرنده نور را روشن مىكند و سپس با ظهور خود دلالت مىكند بر مظهرش و خداىتعالى هم اشياء را با ايجاد خود وجود و ظـهــور مـىدهـد و سـپس بـر ظـهور وجـود خـود دلالـت مـىكنـد.
بعد از آن كه خداىسبحان خود را نورى خواند كه آسمان و زمين از آن مستنير مىشوند و اين كه او مؤمنين را به نور زايدى اختصاص مىدهد و كفار از اين نور بهرهاى ندارند، اينك در ادامه آيه فوق شروع مىكند به استدلال و احتجاج بر اين مدعا:
اما نور آسمان و زمين بودن خدا، دليلش اين است كه آنچه در آسمانها و زمين است وجود خود را از پيش خود نياورده و از كس ديگرى هم كه در داخل آن دواست نگرفتهاند، چون آنچه در داخل آسمانها و زمين است در فاقه و احتياج مثل خود آن دو است، پس وجود آنچه در آسمانها و زمين است از خدايى است كه همه احتياجات به درگاه او منتهى مىشود.
بنابراين، وجود آنچه در آن دو است همان طور كه خود را نشان مىدهد، نشاندهنده موجد خويش نيز مىباشد. پس وجود نور وى است كه هر چيز به وسيله آن نور مىگيرد، پس هر چيزى كه در اين عالم است دلالت مىكند بر اين كه در ماورايش چيزى است كه منزه از ظلمت است، آن ظلمتى كه خود آن چيز داشت و منزه از حاجت و فاقهاى است كه در خود او هست و منزه از نقص است كه از خود او منفك شدنى نيست.
اين زبان حال و مقال تمامى موجودات عالم است و همان تسبيحى است كه خداىتعالى به آسمان و زمين و آنچه در آن است نسبت مىدهد و لازمه آن نفى استقلال از تمامى موجودات غير خدا، ـ و نفى هر اله و مدبر و ربّى غير خداست.
«كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ - همه دعا و تسبيح خويش دانند! » (41 / نور) اين آيه شريفه تسبيح را به عموم ساكنان زمين نسبت مىدهد، چه كافرشان و چه مؤمنشان و از اين تعبير معلوم مىشود كه در اين ميان دو نور است: يكى عمومى و ديگرى خصوصى. پس نورى كه خداىتعالى با آن خلق خود را نورانى مىكند مانند رحمتى است كه با آن به ايشان رحم مىكند، كه آن نيز دو قسم است: يكى عمومى و يكى خصوصى... همچنين مالكيت خدا دليل بر هر دو قسم نور است، يعنى اين كه او مالك آسمانها و زمين است و