معارف قرآن در المیزان

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

نسخه متنی -صفحه : 132/ 48
نمايش فراداده

از او جدا گردد، حال آن چيز و آن جزء هر سنخى كه مى‏خواهد داشته باشد و جدا شدنش از خدا به هر معنايى كه مى‏خواهى تصور كن.
و نيز اين دو آيه از خداى‏تعالى اين معنا را نفى مى‏كنند كه خود او از چيزى متولّد و مشتـق شـده بـاشـد، حــال ايـن تــولــد و اشتقـاق بـه هـر معنـايى كــه اراده شــود و نيز اين معنى را نفى مى‏كنند كه براى خدا كفوى باشد كه برابر او در ذات و يا در فعل باشد، يعنى مانند خداى‏تعالى بيافريند و تدبير نمايد و احدى از صاحبان اديان و غير ايشان قائل به وجود كفوى در ذات خدا نيست، يعنى احدى از دينداران و بى دينان نگفته‏اند كه واجب الوجود عزّ اسمه متعدد است و اما در فعل يعنى تدبير بعضى قــايل بـه آن شـده‏انـد.(1)
1- الميـــــــــــــــــــزان ج 40، ص 445.

مفهوم ذات واحد

« ... وَ ما مِنْ اِلهٍ اِلاّ اِلهٌ واحِدٌ ! » (73 / مــــائــــده)
« ... هيـــچ معبـــــودى جــــز خـــــداى يكتــــا نيســـت ! »
ذات پروردگار متعال ذاتى است كه به هيچ وجه پذيراى كثرت نيست، احدىّ‏الذات است و در لحاظى هم كه متصف به صفات كريمه عليا و اسماء حسنى مى‏شود در آن لحاظ هم متكثر نيست و آن صفات چيزى را بر ذات نمى‏افزايند. خود صفات هم كه روشن است اگر به يكديگر اضافه شوند موجب تعدد و تكثر در ذات نمى‏گردند، وقتى نه از ناحيه اضافه صفت به ذات و نه از ناحيه اضافه صفت به صفت، تكثر نمى‏يابد، پس بايد گفت خداى‏تعالى احدى‏الذات است، كه نه در عقل و نه در وهم و نه در خارج قابل انقسام و تكثر نيست و نيز بايد گفت خداى‏تعالى در ذات مقدّسش چنان نيست كه از دو چيز تركيب يافته باشد. و هرگز نمى‏توان آن حقيقت را به چيزى تجزيه كرد و نيز نمى‏توان با نسبت دادن وصفى به آن جناب او را به دو چيز يا بيشتر تجزيه نمود. زيرا هر چيزى را بخواهيم در عالم فرض و يا در عالم وهم و يا در عالم خارج به آن حقيقت بيفزاييم او خود با آن چيز معيت دارد و از آن جدا نيست.
اين كه گفتيم خداى‏تعالى واحد و هم احدىّ‏الذات است، مراد وحدت عددى كه در ساير موجودات عالم داراى كثرتند به كار مى‏رود، نيست. خداوند متعال نه در ذات و نه در اسم و صفت و نه به وحدت عددى متصف نمى‏شود. زيرا اين كثرت و اين سنخ وحدت هر دو از آثار و احكام صنع مخلوقات خدايند و اين جمله «وَ ما مِنْ اِلهٍ اِلاّ اِلهٌ واحِدٌ،» تأكيد بليغى است در توحيد، به طورى كه هيچ عبارت ديگرى بهتر از اين تأكيد را نمى‏رساند.
در عالم وجود اصلاً و به طور كلى از جنس معبود (اله) يافت نمى‏شود مگر معبود يكتايى كه يكتايى‏اش يكتايى مخصوصى است كه اصلاً قبول تعدد نمى‏كند نه در ذات و نـه در صـفات، نـه در خـارج و نـه به حسب فرض.
و اين همان توحيد قرآن است چه قرآن در اين آيه و آيات ديگر خود تنها اين توحيد را خالص و صحيح مى‏داند و توحيد ساير اديان را مخدوش و غير خالص مى‏داند و اين معانى از معانى لطيف و دقيقى است كه قرآن مجيد درباره حقيقت معنــى تــوحيــد بـه آن اشاره