معارف قرآن در المیزان

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

نسخه متنی -صفحه : 132/ 73
نمايش فراداده

حقيقى جداى از تدبير تصور ندارد، چون ممكن نيست فرضا كره زمين با همه موجودات زنده و غير زنده روى زمين در هستى خود محتاج به خدا باشد، ولى در آثار هستى مستقل و بى‏نياز از او باشد. وقتى خدا مالك همه هستيهاست، هستى كره زمين از اوست و هستى حيات روى آن و تمامى آثار حيات از اوست، در نتيجه پس تدبير امر زمين و موجودات در آن و همه عالم از او خواهد بود، پس او رب تمامى ماسواى خـويش اسـت، چـون كـلمه رب به معناى مالك مدبر مـى‏باشد.(1)
1- الميــــــــــزان ج 1، ص 37.

نوع مالكيّت و تصرف الهى

خداى‏تعالى در آيات بسيارى از كلام مجيدش ملك عالم را از آن خود دانسته و از آن جمله در آيات زير:
« لِلّهِ مـا فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الاَرْضِ ! » (284 / بقره)
« لَــــهُ مُلْـــكُ السَّمــــــواتِ وَ الاَرْضِ ! » (5 / حديد)
« لَــــهُ الْمُلْــــكُ وَ لَـــــهُ الْحَمْــــــدُ ! » (10 / تغابن)
و خود را مالك على‏الاطلاق همه عالم دانسته، نه به طورى كه از بعضى جهات مالك باشد و از بعضى ديگر نباشد، آن طور كه ما انسان‏ها مالكيم. انسان اگر مالك برده‏اى يا چيز ديگرى باشد، معناى مالكيتش اين است كه مى‏تواند در آن تصرف كند، اما نه از هر جهت و به هر جور كه دلش بخواهد، بلكه آن تصرفاتى برايش جايز است كه عُقلا آن را تجــويــز كننــد، مثــلاً نمـى‏تــوانــد برده خود را بدون هيچ جرمى بكشد و يا مال خود را بسوزاند.
خداى‏تعالى مالك عالم است به تمام معناى مالكيّت و به طور اطلاق و عالم مملوك اوست، باز به طور مطلق، به خلاف مملوكيّت يك گوسفند يا برده، براى ما انسانها، چون مالكيّت ما نسبت به آن مملوك ناقص و مشروط است، بعضى از تصرفات ما در آن جايز است و بعضى ديگر جايز نيست، مثلاً انسانى كه مالك يك الاغ است، تنها مالك اين تصرف است كه بارش را به دوش آن حيوان بگذارد و يا سوارش شود و اما اين كه از گرسنگى و تشنگى بكشد و يا آتش بسوزاند و وقتى عُقلا علت آن را مى‏پرسند جواب قـانع كننـده‏اى نـدهد، اين گونه تصرفات را مالك نيست.
خلاصه تمامى مالكيت‏هايى كه در اجتماع انسانى معتبر شمرده شده، مالكيّت ضعيفى است كه بعضى از تصرفات را جايز مى‏سازد، نه همه انحاء تصرف ممكن را، به خلاف ملك خداى‏تعالى نسبت به اشياء كه على‏الاطلاق است، و اشياء غير از خداى‏تعالى رب و مالكى ديگر ندارند و حتى مالك خودشان، و نفع و ضرر و مرگ و حيات و نشور خود نيز نيستند.
پس هر تصرفى در موجودات كه تصور شود مالك آن تصرف خداست، هر نوع تصرفى كه در بندگان و مخلوقات خود بكند، مى‏تواند و حق دارد، بدون اين كه قبح و مذمتى