و سرزنشى دنبال داشته باشد، چون آن تصرفى از ميان همه تصرفات قبيح و مذموم است كه بدون حق باشد يعنى عُقلا حق چنين تصرفى را به تصرف كننده ندهند، پس مالكيت او محدود به مواردى است كه عقل تجويز كرده باشد و اما خداىتعالى هر تصرفى در هر خلقى بكند، تصرفى است از مالك حقيقى و در مملوك واقعى و حقيقى، پس نه مذمتى به دنبال دارد و نه قبحى و نه تالى فاسد ديگرى. و اين مالكيّت خود را تأييد كرده به اين كه خلق را از پارهاى تصرفات منع كند و تنها در ملك او آن تصرفاتى را بكنند كه خود او اجـازه داده باشد و يا خواسته باشد.
و خداىتعالى متصرفى است كه در ملك خود هر چه بخواهد مىكند و غير او هيچ كس اين چنين مالكيتى ندارد، باز مگر به اذن و مشيّت او، اين آن مـعنـايـى اسـت كــه ربـوبـيّـت او آن را اقـتـضـاء دارد.(1)
1- الميزان ج 1، ص 178
كمـال مالكيّت و تسلـط الهـى
« تَبـارَكَ الَّذى بِيَـدِهِ الْمُلْـكُ ... ! » (1 / ملك)
عبارت: « الَّذى بِيَـدِهِ الْمُلْـكُ ! » از آن جا كه مطلق است شامل تمامى ملكها مىگردد. و اين تعبير به طور كنايه از كمال تسلط خدا بر ملك خبر مىدهد و مىفهماند آن چنان ملك در مشت اوست كه به هر جور بخواهد در آن تصرف مىكند، همان طور كه يك انسان نيرومند موم را در دست خود به هر شكل بخواهد در مىآورد و مىچرخاند. پس خداىتعالى به نفس خود مالك هر چيز و از هر جهت است و نيز مالك ملك هر مالك ديگر است. پس توصيف خداى عزّوجلّ به اين كه ملك به دست اوست توصيفى است وسيــعتر از تـوصيـف در جمله: «لَهُ الْمُلْكُ.»(1)
1- الميزان ج 39 ص 11.
مـالكيّت الهى و خـضوع تكـوينى اشياء
« وَ لَــــهُ مَــــنْ فِــى السَّمـــواتِ وَ الاَرْضِ كُــــلٌّ لَــــهُ قــانِتُــــــــونَ ! » (26/روم)
« و هر كه در آسمانها و زمين است از آن اوست، همه فرمانبردار اويند!»
جمله فوق اشاره است به احاطه ملك حقيقى خدا، كه اثر آن جواز تصرف مالك در ملك خويش و به دلخواه خويش است، پس خداىتعالى از آن جا كه مالك حقيقى عالم است، در مملوك خود تصرف نموده از نشئه دنيا به آخرت مىبرد. اين معنا را به جمله «كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» تأكيد فرموده، چون قنوت به معناى لزوم اطاعت با خضوع است و مراد به اطاعت با خضوع، اطاعت تكوينى است نه اطاعت دستورات شرعى است، چون دستورات شرعى گاهى نافرمانى مىشود.
منظور از كل حتما جن و انس و ملك است و همه مطيع اسباب تكوينى هستند، اما ملائكه كه جز خضوع اطاعت ندارند. جن و انس هم منقاد و مطيع علل اسباب كونى هستند،