ناميده و چون قيــامت خــارج از آسمــان و زميــن نيســت پس غيب به معناى دوم در هـميـن آسـمـان و زمـين اسـت.
در آن روز خــدا بشــر را خبــر مىدهــد از آنچــه كــه در آن اختلاف مىكردند و روزى است كــه ســريــره و بـاطــن مــردم آشكــار مىگردد. روزى است كه آنچــه از حقايق در نشئه دنيا پنهان بود در آن جا ظاهر و آشكار مىگردد و پر واضح است كه اين حقايق هيچ يكش از پهناى آسمانها و زمين بيرون نيست، بلكه اين حقايق بــه همــراه آسمــانهــا و زميـن ثـابتند.(1)
1- الميزان ج 24، ص 200.
مفهوم بقاى وجه الهى و فناى جن و انس
« كُـلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْـهُ رَبِّـكَ ذوُ الْجَـلالِ وَ الاِكْرامِ! » (27 / الرحمن)
هر جنبنده داراى شعورى كه بر روى زمين است بهزودى فانى خواهد شد. مدت و اجل نشئه دنيا با فناى جن و انس سر مىآيد و عمرش پايان مىپذيرد و نشئه آخرت طلــوع مىكنــد و هـر دو مطلـب يعنى فناى جانداران صاحب شعور زمين و طلوع نشئــه آخــرت كه نشئه جزاست، از نعمتهــا و آلاء خــداى تعــالى است، چــون زنـدگـى دنيـا حيــاتى است مقــدمى، براى غرض آخــرت و معلـــوم است كه انتقال از مقـدمــه بـه غـرض و نتيجــه نعمـت اسـت.
حقيقت اين فنا انتقال از دنيا به آخرت و رجوع به خداىتعالى است، همچنان كه در بسيارى از آيات كريمه قرآن اين فنا به انتقال نامبرده تفسير شده و فهمانده كه منظور از آن، فناى مطلق و هيچ و پوچ شدن نيست.
و پروردگارت، عزّ اسمه، با همه جلال و اكرامش باقى مىماند، بدون اين كه فناى موجودات اثرى در خود او يا دگرگونى در جلال و اكرام او باقى بگذارد. بنا بر اين كه مراد به وجه خدا هر چيزى باشد كه ديگران رو به آن دارند، كه قهرا مصداقش عبارت مىشود از تمامى چيزهايى كه به خدا منسوبند و مورد نظر هر خداجــويى واقــع مىگــردد، ماننــد انبيــاء و اولياء خدا و دين او و ثواب و قرب او و ســايــر چيــزهــايى كـه از اين قبيــل باشنــد.(1)
1- الميزان ج 37، ص 204.
مفهـوم رؤيـت خــدا
« قالَ رَبِّ اَرِنى آ اَنْظُرْ اِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانى ...! »(143 / اعراف)
« عرض كرد: اى پروردگارم خــود را به من نشان بده تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مــرا نخـواهى ديـــد...!»
از نظر قرآن كريم خداىسبحان جسم و جسمانى نيست و هيچ مكان و جهت و زمانى او را در خود نمىگنجاند و هيچ صورت و شكلى مانند و مشابه او ولو به وجهى از