1ـ خالق بودن
آيه اول به طور اجمال اشاره دارد به ركن اول ربوبيت الهى و مىفرمايد:
خداىسبحان موجودات را خلق مىكند و هميشه هم خلق مىكند و چنين كسى با كسى كه هيچ خلق نمىكند يكسان نيست، چه خدا موجودات را خلق مىكند و مالك آنها و آثــار آنهــاست، آثـارى كه نـظـام خــود آنهـا و نظام عـام عـالم به آن بستگى دارد.
2ـ منعم بودن
آيه دوم اشاره است به زيادى نعمتهاى الهى و كثرتى كه از حيطه شمار بيرون است، چون در حقيقت هيچ موجودى نيست مگر آن كه در مقايسه با نظام كلى عالم نعمــت اســت، هر چنــد كـه بعضى از موجودات نسبت بـه بعضى ديگر نعمت نباشد.
3ـ عالم بودن
آيه سومى اشاره است به ركن سوم از اركان ربوبيّت كه همان علم باشد، چه اله اگر متصف به علم نباشد عبادت كردن و نكردن بندگان برايش يكسان است، پس عبادت لغو و بى اثر خواهد بود، لاجرم لازم است كه رب معبود داراى علم باشد، البته نه هر علمى، بلكه علم به ظاهر و باطن بندهاش، چه عبادت قوامش با نيت است و عمل وقتى عبادت مىشود كه با نيّت صالح انجام شده باشد و نيّت هم مربوط به ضمير و باطن بنده است و علم به اين عبادت حقيقت معناى خود را واجد است پيدا نمىشود مگر با احاطه معبود به ظاهر و باطن بنده و خداى عزوجل عالم است به آنچه كه انسان پنهان مىدارد و آنچه كه آشكار مىسازد، همان طور كه او خالق و منعم است و به خاطر خلقت و انعامش مستحق پرستش است.
از همين جا روشن مىگردد كه چرا در آيه شريفه در بيان علم خدا به غير نامبرده انتخاب شده و علم به اسرار و اظهار را علت آورد، آن هم اسرار و اظهار انسانها، براى اين كه سخن درباره عبادت انسانها در بـرابـر پــروردگــارشان بود و در علــم به عبــادت كه امــرى است مـربـوط هم به بــدن و اعضــاى آن و هم به قلب و احوال آن، لازم است معبـود دانــاى به باطن و ظاهر عبادت كنندهاش باشد و نيت درونى و هم احـوال و حـركات بـدنى او را آگـاه بـاشـد.(1)
1- الميـــزان ج 24، ص 59.
چـند دلـيل بـر يـگانگى ربـوبيت الهـى
دليل 1ـ خداى فاطر آسمانها و زمين
« اَفِى اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ؟ » (10 / ابراهيم)
در قران كريم هر جا كه كلمه فاطر را به خداىتعالى نسبت داده به معناى ايجاد، ولى ايجاد به نوعى عنايت استعمال شده و گويا خداىتعالى عالم عدم را شكافته و از شكم آن