پـروردگـارشــان است، همچنــان كه هر موجود ديگــرى به فطــرت خــود و از ناحيه ذات خود، پروردگار خود را مىيابد بدون اين كه از او محجــوب بــاشــد!»
خــطاب و جــواب در عـالـم ذر از بــاب زبان حال نيست، بلكه خطابى است حقيقى و كــلامى است الهى.
مخاطبين در جمله « اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؟ » همان كسانىاند كه گفتند: « بَلى شَهِدْنا!» و به مقتضاى اين آيه، بشر در قيامت اشهاد و خطاب خدا و اعتراف خود را به معاينه مىبيند و درك مىكند، هر چنـد كه در دنيا از آن و از ماسواى معرفت غافل بود.
در روز قيامت پردههايى كه ميان بشر و پروردگارش حايل بود برچيده مىشود، بشر به خود مىآيد و دوباره اين حقايق را به مشاهده و معاينه درك مىكند و آنچه را كه ميانه او و پروردگارش گذشته بود به ياد مىآورد. خداوند بعد از جدا ساختن ابناء بشر از پدران، هر فردى را گواه خودش گرفت و با جمله « اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؟ » مورد استشهاد را معلوم كرد، تا امرى را كه براى آن، ذريه بشر را استشهاد كرده مشخص شود و آن ربوبيت پروردگار ايشان است، تا در موقع پرستش به ربوبيت خداىسبحان شهادت دهند.
احتياج داشتن آدمى به پروردگارى كه مالك و مدبر است جزو حقيقت و ذات انسان است و فقــر به چنين پروردگارى در ذات او نوشته شده و ضعف بر پيشانىاش مكتــوب گشتــه و اين معنــا بر هيچ انسانى كه كمترين درك و شعور انسانى را داشتــه بــاشــد پوشيده نيست. عالم و جاهل، صغير و كبير، شريف و وضيع، همه در اين درك مساوىانــد. جملــه « بَلى شَهِدْنا ! » اعتراف انسانها است به اين كه اين مطلب را مــا شــاهــد بــوديــم و چنيــن شهـادتى از مـا واقع شد!
تمــامى افــراد بشــر مــورد ايــن استشهــاد واقع شده و يكايك ايشان به ربــوبيــت پـــروردگــار اعـتــراف نـمـــودهانـد! (1)
1- الميزان ج 16، ص 217.
روى ديگر آسمانها و زمين و ظهور حقيقت موجودات
« وَ لِلّــهِ غَيْــبُ السَّمــواتِ وَ الاْرْضِ وَ مــا اَمْــرُ السّـاعَــةِ... .» (77 / نحل)
ممكن است يك شىء واحد داراى چند وجه باشد، يك وجهاش براى غير خويش شهادت باشد يعنى ظاهر باشد و وجه ديگرش غيب باشد و خلاصه موجود واحد هم غيب باشد و هم شهادت. معنى آيه فوق اين است كه خدا از آسمانها و زمين چيزى مىداند كه خارج از حدود آن دو است. به معناى ديگر، مراد به غيب سماوات و ارض، غيبى است كه آسمانها و زمين مشتمل بر آنند، يعنى غيبى است كه در داخل آن دو است، خلاصه اين كه آسمان و زمين دو روى دارند: يكى براى مردم مشهود است و روى ديگرش غايب و براى خدا مشهود؛ و به عبارت ديگر خدا از آن سوى آسمانها و زمين كه براى بشر غايب است خبر دارد.
كلمه ساعت به معناى قيامت است كه به معناى دوم غيب، خود يكى از غيبهاى سماوات و ارض است، به دو دليل: اول براى اين كه خداىسبحان آن را در كلام خود غيب