تكوينى بودن امر الهى
« وَ مـا اَمْـرُنـا اِلاّ واحِــدَةٌ كَلَمْـحٍ بِـالْبَصَــرِ! » (50 / قـمر)
« و امر ما تنها يكـى است، آن هـم بـه سرعت چشم گـرداندن است!»
در اينجا مراد به كلمه « امر» همان معناى فرمودن است، كه در مقابلش كلمه نهى است. چيزى كه هست همين فرمودن دو جور است: يكى تشريعى - مانند اوامرى كه بزرگتران به كوچكتران مىكنند، - و يكى هم تكوينى، كه عبارت است از اراده وجود يافتن چيزى كه خداىتعالى در جاى ديگر درباره آن فرموده: « اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئا اَنْ يَقُـولَ لَـهُ كُـنْ فَيَكُـونُ !» (82 / يس) پـس امـر خـدا عبـارت اسـت از كلمــه «كُـنْ».(1)
1- الميزان ج 37، ص 175.
واحد بودن امر الهى
« وَ مـا اَمْـرُنـا اِلاّ واحِــدَةٌ كَلَمْـحٍ بِـالْبَصَــرِ! » (50 / قـمر)
« و امر ما تنها يكـى است، آن هـم بـه سرعت چشم گـرداندن است!»
مراد به واحد بودن امر خدا اين است كه امر او تكرار نمىخواهد به اين معنا كه وقتى تحقق و هستى چيزى را اراده كند هست شدن آن چيز احتياجى به اين كه بار ديگر امر را تكرار كند ندارد، بلكه همين كه يك بار كلمه «كن» را القاء كند متعلق آن هست مىشود، آن هم به فوريت، مانند نگاه كردن بدون تأنى و درنگ و معلوم است وقتى به فـوريـت محقق مىشـود ديگر احتياجى به تكرار امر نيست.(1)
1- الميــــــــزان ج 37، ص 176.
بى زمان بودن امر الهـى
« وَ مـا اَمْـرُنـا اِلاّ واحِــدَةٌ كَلَمْـحٍ بِـالْبَصَــرِ! » (50 / قـمر)
« و امر ما تنها يكـى است، آن هـم بـه سرعت چشم گـرداندن است!»
اگر محقق شدن متعلق امر به فوريت را تشبيه به لمح بصر كرده براى اين نبوده كه بفهماند زمان تأثير امر كوتاه و نظير كوتاهى لمح بصر است، بلكه مىخواهد بفهماند تأثير امر اصلاً احتياج به زمان هر چند كوتاه ندارد، آرى تشبيه به لمح بصر در كلام كنايه از همين بى زمانى است، پس امر خداىتعالى كه همان ايجاد و اراده وجود است احتياجى نه به زمان دارد و نه مكان و نه به حركت و چگونه ممكن است محتاج به اين گونه امور باشد با اين كه زمان و مكان و حركت همه به وسيله همان امر موجود شدهاند. هستى موجودات از آن جهت كه فعل خداست چون لمح به بصر فورى است، هر چند كه از حيث اين كه وجود موجودى زمانى و تدريجى اسـت، خـورده خورده به وجود مىآيـد.(1)