فصل اول
امر و كلمه ايجاد
مفـهـوم امـر الـهـى
« ... اَلا لَـــهُالْـــخَـلْـقُ وَالاَمْــرُ...! » (54 / اعــــراف)
« ... آگـــــاه بـــــاش كـــه خلـــق و امـــــر از آن اوســـت...! »
« اَمر» گاهى به معناى شأن بوده و جمع آن امور است و گاهى هم به معناى دستور دادن و وادار كردن مأمور به انجام كار مورد نظر مىباشد. در استعمال ديگر، نتيجه امر و آن نظمى است كه در جميع كارهاى مأمور و مظاهر حيات اوست و چون اين معنى منطبق با همه شؤون حياتى انسان است لذا لفظ امر استعمال شده در شأن انسان و آن چيزى كه وجودش را اصلاح مىكند و نيز از اين هم بيشتر وسعت يافته در شأن هر چيز، چه انسان و چه غير انسان استعمال شده بنابراين امر هر چيزى همان شأنى است كه وجود آن را اصلاح و حركات و سكنات و اعمال و ارادات گوناگونش را تنظيم مىكند.
خداىتعالى امرى را كه از اشياء مالك است در آيه « اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئا اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذى بِيَدِه مَلَكُوتُ كُلِّ شَىْءٍ...!» (82 و 83 / يس) تفسير و بيان كرده كه امرى را كه او از ذات و صفات و آثار و فعل هر چيزى مالك است همان گفتن «كُنْ» است كه به هر چيزى بگويد موجود مىشود، يعنى با گفتن اين كلمه حصهاى از وجود را بر آن چيز افاضه مىكند و آن چيز به آن حصه از وجود موجود مىشود.
اين وجود نسبتى به خداىتعالى دارد كه به آن اعتبار امر خدا و كلمه الهى «كُنْ» است و نسبتى هم به شىء موجود دارد كه به آن اعتبار امر آن شىء است و به خداوند برمىگردد و خداوند در اين آيه از آن به «فَيَكُونُ» تعبير فرموده است. خداىتعالى براى اين دو نسبت يعنى نسبتى كه امر از يك طرف به خدا و از طرفى ديگر به مـوجــود مخـلوق دارد صـفــات و احكــام مختلفــى ذكــر كــرده است.
حاصل كلام اين شد كه امــر همــان ايجــاد اســت چــه بــه ذات چيــزى تعلــق بگيــرد و چه به صفات و افعال و آثار آن، پس همان طورى كه امر ذوات موجودات به دست خداست همچنين امر نظام وجودش نيز به دست اوست، چون او از ناحيه خود چيــزى از صفـات و افعـال خــود را مالك نيست.(1)
1- الميزان ج 55، ص 208.