از او جدا گردد، حال آن چيز و آن جزء هر سنخى كه مىخواهد داشته باشد و جدا شدنش از خدا به هر معنايى كه مىخواهى تصور كن.
و نيز اين دو آيه از خداىتعالى اين معنا را نفى مىكنند كه خود او از چيزى متولّد و مشتـق شـده بـاشـد، حــال ايـن تــولــد و اشتقـاق بـه هـر معنـايى كــه اراده شــود و نيز اين معنى را نفى مىكنند كه براى خدا كفوى باشد كه برابر او در ذات و يا در فعل باشد، يعنى مانند خداىتعالى بيافريند و تدبير نمايد و احدى از صاحبان اديان و غير ايشان قائل به وجود كفوى در ذات خدا نيست، يعنى احدى از دينداران و بى دينان نگفتهاند كه واجب الوجود عزّ اسمه متعدد است و اما در فعل يعنى تدبير بعضى قــايل بـه آن شـدهانـد.(1)
1- الميـــــــــــــــــــزان ج 40، ص 445.
مفهوم ذات واحد
« ... وَ ما مِنْ اِلهٍ اِلاّ اِلهٌ واحِدٌ ! » (73 / مــــائــــده)
« ... هيـــچ معبـــــودى جــــز خـــــداى يكتــــا نيســـت ! »
ذات پروردگار متعال ذاتى است كه به هيچ وجه پذيراى كثرت نيست، احدىّالذات است و در لحاظى هم كه متصف به صفات كريمه عليا و اسماء حسنى مىشود در آن لحاظ هم متكثر نيست و آن صفات چيزى را بر ذات نمىافزايند. خود صفات هم كه روشن است اگر به يكديگر اضافه شوند موجب تعدد و تكثر در ذات نمىگردند، وقتى نه از ناحيه اضافه صفت به ذات و نه از ناحيه اضافه صفت به صفت، تكثر نمىيابد، پس بايد گفت خداىتعالى احدىالذات است، كه نه در عقل و نه در وهم و نه در خارج قابل انقسام و تكثر نيست و نيز بايد گفت خداىتعالى در ذات مقدّسش چنان نيست كه از دو چيز تركيب يافته باشد. و هرگز نمىتوان آن حقيقت را به چيزى تجزيه كرد و نيز نمىتوان با نسبت دادن وصفى به آن جناب او را به دو چيز يا بيشتر تجزيه نمود. زيرا هر چيزى را بخواهيم در عالم فرض و يا در عالم وهم و يا در عالم خارج به آن حقيقت بيفزاييم او خود با آن چيز معيت دارد و از آن جدا نيست.
اين كه گفتيم خداىتعالى واحد و هم احدىّالذات است، مراد وحدت عددى كه در ساير موجودات عالم داراى كثرتند به كار مىرود، نيست. خداوند متعال نه در ذات و نه در اسم و صفت و نه به وحدت عددى متصف نمىشود. زيرا اين كثرت و اين سنخ وحدت هر دو از آثار و احكام صنع مخلوقات خدايند و اين جمله «وَ ما مِنْ اِلهٍ اِلاّ اِلهٌ واحِدٌ،» تأكيد بليغى است در توحيد، به طورى كه هيچ عبارت ديگرى بهتر از اين تأكيد را نمىرساند.
در عالم وجود اصلاً و به طور كلى از جنس معبود (اله) يافت نمىشود مگر معبود يكتايى كه يكتايىاش يكتايى مخصوصى است كه اصلاً قبول تعدد نمىكند نه در ذات و نـه در صـفات، نـه در خـارج و نـه به حسب فرض.
و اين همان توحيد قرآن است چه قرآن در اين آيه و آيات ديگر خود تنها اين توحيد را خالص و صحيح مىداند و توحيد ساير اديان را مخدوش و غير خالص مىداند و اين معانى از معانى لطيف و دقيقى است كه قرآن مجيد درباره حقيقت معنــى تــوحيــد بـه آن اشاره