فصل هشتم
هـدف خلـقـت
اثبات وجود هدف در آفرينش
« اَفَحَسِبْتُــــــمْ اَنَّمــــــا خَلَقْنــــــاكُـــمْ عَبَثـــــا ... ؟ » (115/مومنون)
« مگر پنداشتيد كه بيهوده آفريديمتان ... ؟ »
خداىتعالى در قرآن كريم بعد از آن كه احوال بعد از مرگ و سپس مكث در برزخ و در آخر، مسأله قيامت را با حساب و جزايى كه در آن است بيان كرد، در آيه فوق انكاركنندگان را توبيخ مىكند كه خيال مىكردند مبعوث نمىشوند، چون اين پندار خود جرأتى است بر خداىتعالى و نسبت عبث دادن به اوست، بعد از اين توبيخ به برهان مسأله بعث اشاره نموده مىفرمايد: « اَفَحَسِبْتُمْ...؟ » و حاصل اين برهان اين است كه وقتى مطلب از اين قرار بود كه گفتيم: هنگام مشاهده مرگ و بعد از آن مشاهده برزخ و در آخر مشاهده بعث و حساب و جزا دچار حسرت مىشويد.
آيا باز هم خيال مىكنيد كه ما شما را بيهوده آفريديم، كه زنده شويد و بميريد و بس، ديگر نه هدفى از خلقت شما داشته باشيم و نه اثرى از شما باقى بماند و ديگر شما به ما برنمىگرديد؟
« فَتَعالَى اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِالْكَريمِ ! » (116/مؤمنون) اين نيز برهانى است كه به صورت تنزيه خداست از كار بيهوده، چه در اين تنزيه خود را به چهار وصف ستوده: اول - اين كه خدا فرمانرواى حقيقى عالم است، دوم - ايــن كــه او حــق است و بــاطــل در او راه ندارد، سوم - ايــن كـه معبــودى بهغيــر او نيسـت، چهارم - اين كـه مـدبر عـرش كريم است!
و چون فرمانرواى حقيقى است هر حکمی براند چه ايجاد باشد و چه برگرداندن، چه مرگ باشد و چه حيات و رزق، حكمش نافذ و امرش گذراست و چون حق است آنچه از او صادر مىشود و هر حكمى كه مىراند حق محض است، چون از حق محض، غير از حق محض سرنمىزند و باطل و عبث در او راه ندارد.
و چون ممكن بود كسى تصور كند با اين مصدر و اين خدا، خداى ديگر و داراى حكمى ديگر باشد، كه حكم او را باطل سازد، لذا خدا را به اين كه جز او معبودى نيست و صف كرد و معبود به اين جهت مستحق عبادت است كه داراى ربوبيّت است و چون معبودى غير او نيست، پس تنها رب عرش كريم هم هموست، - و تنها مصدر احـكام ايـن عالم، اوســت - عــرشــى كه مجتمــع همــه ازمنه امور است و احكام و اوامـر جـارى در عـالــم همــه از آنجــا صــادر مىشــود.