پس خداوند آن كسى است كه هر حكمى از او صادر مىشود و هر چيزى از ناحيه او هستى مىگيرد و او جز به حق حكم نمىراند و غير از حق فعلى انجام نمىدهد، پس موجودات همه به سوى او برگشت مىكنند و به بقاء او باقىاند، وگرنه عبث و باطل مىبودند و عبث و بطلان در صنع او نيست و دليل آن كه خداىتعالى متصف به اين چهار صفت است، اين است كه او اللّهُ است يعنى موجود بالذات و موجد ماسوى است.(1)
1- الميـــزان ج 29، ص 110.
حق و هدف در آفرينش
« اَلَــــمْ تَــــرَ اَنَّ اللّــهَ خَلَـــقَ السَّمـــواتِ وَ الاَرْضَ بِــالْحَــقِّ ؟ » (19/ابراهيم)
« مگر ندانى كه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريد ؟ »
فعل و عمل وقتى حق است كه در آن خاصيّتى باشد كه فاعل، منظورش از آن فعل همان خاصّيت باشد و با عمل خود به سوى همان خاصّيت پيش برود و اما اگر فعلى باشد كه فاعل منظورى غير از خود آن فعل نداشته باشد آن فعل باطل است و اگر فعل باطل براى خود نظامى داشته باشد آن فعل را بازيچه مىگويند، عمل بچهها را هم از اين جهت بازى مىگويند كه حركات و سكناتشان براى خود نظام و ترتيبى دارد، ولى هيچ منظورى از آن فعل ندارند بلكه تنها منظورشان ايجاد آن صورتى است كه در نفس خود قبلاً تصوير كرده و دلهايشان نسبت به آن صورت شايق شده است.
فعل خداىتعالى، يعنى خلقت اين عالم، از اين نظر حق است كه در ماوراى خود و بعد از انعدام خود، اثر و خلق و هدفى باقى مىگذارد و اگر غير اين بود و دنبال اين عالم اثرى باقى نمىماند، فعل خداىتعالى باطل بود و لابد اين عالم را به منظور رفع خستگى و سرگرمى و تسكين غم و غصّهها و يا تفرج و تماشا،يا رهايى از وحشت تنهايى و امثال آن خلق كرده، ولكن از آنجايى كه خداىسبحان عزيز و حميد است و با داشتن عّزت هيچ قسم ذلت و فقر و فاقه و حاجتى در ذاتش راه ندارد، مىفهميم كه از عمل خود يعنى خلقت اين عــالم بـايـد غــرضى و هـدفى داشته باشد.(1)
1- الميـــزان ج 23، ص 64.
اهداف فرعى و هدف اصلى و بازگشت غايى به خدا
« اَلَــــمْ تَــــرَ اَنَّ اللّــهَ خَلَـــقَ السَّمـــواتِ وَ الاَرْضَ بِــالْحَــقِّ ؟ » (19/ابراهيم)
« مگر ندانى كه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريد ؟ »
هر يك از انواع موجودات اين جهان از اول پيدايش و تكونش متوجّه نتيجه و غايتى است نشان شده، كه جز رسيدن به آن غايت هدف ديگرى ندارد، البته بعضى از اين انواع غايت بعض ديگر است. يعنى براى اين كه ديگرى از آن بهرهمند شود به و جود آمده، مانند عناصر زمين كه گياهان از آن بهرهمند مىشوند و مانند گياهان كه حيوانات از آنها انتفاع