فصل ششم
هستـى و حيـات
هستى و اقسام آن
« اَللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ ! » (255 / بقره)
انسانها از همان روزهاى اولى كه به مطالعه حال موجودات پرداختند آنها را دو جور يافتند: يكى موجوداتى كه حال و وضع ثابتى دارند، حس آدمى تغييرى ناشى از مرور زمان در آنها احساس نمىكند، مانند سنگها و ساير جمادات و قسم ديگر موجوداتى كه گذشت زمان تغييراتى محسوس در قوا و افعال آنها پديد مىآورد، مانند انسان و ساير حيوانات و همچنين نباتات كه مىبينيم در اثر گذشت زمان قوا و مشاعرشان و كارشان يكى پس از ديگرى تعطيل مىشود و در آخر به تدريج دچـار فـساد و تـباهى مىگردد.
سپس انسانها اين معنا را فهميدند كه در موجودات قسم دوم علاوه بر هيكل محسوس و مادى چيز ديگرى هست، كه مسأله احساسات و ادراكات علمى و كارهايى كه با علم و اراده صورت مىگيرد همه از آن چيز ناشى هستند و نام آن را حيات و از كار افتادن و بطلانش را مرگ ناميدند، پس حيات يك قسم وجودى است كه علم و قدرت از آن ترشح مىشود. خداى سبحان هم در مواردى از كلام خود اين تشخيص انسانها را امضاء كرده، از آن جمله فرمود:
« بــدانيــد ايــن خـداست كـه زميـن را بعـد از آن كه مرد زنده مىكند ! » (17 / حديد)
« تو زمين را مىبينى كه بى حركت افتاده، همين كه ما آب را بر آنان نازل مىكنيم به جنب و جوش مىافتد و پف مىكند، آن كسى كه آن را زنده كرد همان كسى است كه مردگان را زنده خواهد كرد ! » (39 / فصلت)
« زندگان همه با هم برابر نيستند، مردگان هم مساوى نيستند! » (22 / فاطر)
« مـا چـنيــن كـــردهايـم كـه زنـدگان از آب زنـده بــاشنــد! » (30 / انبياء)
و اين آيه شامل حيات همه اقسام زنده مىشود، چه انسان و چه حيوان و چه گياه. همانطور كه آيات فوق موجود زنده را سه قسم مىكرد، آيات زير هم زندگى را چند قـسم مىكـند:
« بـه زنـدگى دنـيا راضـى و قـانـع شـدند و بـدان دل بـستند! » (7 / يونس)
« پــروردگــارا دوبــار ما را ميــرانـدى و دوبـار زنده كردى! » (11 / غافر)