تحققشان محتاج به اين است كه ذات قبل از تحقق آن صفات محقق فرض شود، مانند خالق و رازق بودن كه صفـات فعلـى هستنـد و اين گـونه صفـات زايد بر ذات و منتزع از مقام فعلند.
همچنين خلق و رحمت و مغفرت و ساير صفات و اسماء فعلى خدا كه بر خدا اطلاق مىشود و خدا به آن اسماء ناميده مىشود بدون اين كه خداوند به معانى آنها متلبس باشد، چنان كه به حيات و قدرت و ساير صفات ذاتى متصف مىشود، چه اگر خداوند حقيقة متلبس به آنها مىبود مىبايستى آن صفات، صفات ذاتى خدا باشند نه خارج از ذات، پس از اين نظر هم مىتوان صفات خدا را به دو دسته تقسيم كرد: يكى صفات ذاتيّه و ديـگرى صفـات فعليّـه.
تقسيم ديگرى كه در صفات خدا هست، تقسيم به نفسيّت و اضافت است، آن صفتى كه معنايش هيچ اضافهاى به خارج از ذات ندارد صفات نفسى است مانند حيات و آن صفتى كه اضافه به خارج دارد صفت اضافى است و اين قسم دوم هم دو قسم است، زيرا بعضى از اين گونه صفات نفسى هستند و به خارج اضافه دارند آنها را صفات نفسى ذات اضافه مىناميم و بعضى ديگر صرفا اضافىاند مانند خالقيت و رازقيت كه امثــال آن را صفـــات اضـــافـى محــض نــام مـىگـذاريــم.(1)
1- المـيــزان ج 16، ص 265.
تعـداد اسمـاء حسنـى
« وَ لِلّهِ الاْسْـمآءُ الْـحُسْنى فَادْعُوهُ بِـها! » (180 / اعراف)
« براى خداست تمامى اسمايى كه بهترين اسماء است پس او را عبادت كنيد و با آنهـا به سويش توجه نماييد!»
در آيات كريمه قرآن دليلى كه دلالت كند بر عدد اسماء حسنى و آن را محدود سازد نيست. هر اسمى در عالم باشد كه از جهت معنا احسن اسماء بوده باشد آن اسم از آنِ خدا است، پس نمىتوان اسماء حسنى را شمرده و به عدد معينى محدود كرد.
آن مـقـدارى كـه در خـود قـرآن آمـده صـد و بيست و هـفت اسـم اسـت:
الف - اِله، اَحَد، اول، آخر، اعلى، اكرم، اعلم، ارحمالراحمين، احكمالحاكمين، احسنالخالقين، اهلالتقّوى، اهلالمغفرة، اقرب، ابقى.
ب - بارى، باطن، بديع، بِرّ، بصير.
ت - تَـــــــوّاب.
ج - جبّار، جامع.
ح - حـكيـــم، حـليـــم، حَــىّ، حــق، حـميــد، حسيــب، حفيــظ، حَفـــىّ.
خ - خبير، خالق، خلاق، خير، خيرالماكرين، خيرالرازقين، خيرالفاصلين، خير