اين همـان حقيقتـى است كـه خـداونـد از آن تعبيــر بــه «ملكــوت» كــرده است.
اما اين وجه دنيايى انسان كه ما آن را مشاهده كرده و مىبينيم آحاد انسان و احوال و اعمال آنان به قطعات زمان تقسيم شده و بر مرور ليالى و ايام منطبق گشته و نيز اينكه مىبينيم انسان به خاطر توجه به تمتعات مادى زمينى و لذايذ حسى از پروردگار خود محجوب شده، همه اين احوال متفرع بر وجه ديگر زندگى است، كه سابق بر اين زنــدگــى و ايــن زنــدگــى متــأخــر از آن است و موقعيت اين نشئه موقعيت «يَكُونُ» و «كُنْ» را دارد.
اين نشئه دنيوى انسان مسبوق است به نشئه انسانى ديگرى كه عين اين نشئه است، جز اين كه آحاد موجود در آن محجوب از پروردگار خود نيستند و در آن نشئه وحدانيت پروردگار را در ربوبيت مشاهده مىكنند و اين مشاهده از طريق مشاهده نفس خودشان است، نه از طريق استدلال، بلكه از اين جهت است كه از او منقطع نيستند و حتى يك لحظه او را غايب نمىبينند و لذا به وجود او و به هر حقى كه از قبل او باشد اعتراف دارند، آرى قذارت شرك و لوث معصيت از احكام اين نشئه دنيايى است، نه آن نشئه. آن نشئه قائم به فعل خداست و جز فعل خدا كس ديگرى فعل ندارد (دقت فرماييد ! )
آيه مورد بحث اشاره مىكند به تفصيل يك حقيقت و به يك نشئه انسانى كه سابق بر نشئه دنيايى اوست، نشئهاى كه خداوند در آن نشئه ميان افراد نوع انسان تفرقه و تمايز قرار داده و هر يك از ايشان را بر نفس خود شاهد گــرفتــه است كه:
« اَلَسْتُ بِــرَبِّكُــمْ؟ آيــا مــن پــروردگــار شما نيستم؟
قالوا بلى! گفتنـد: آرى!»
تقدم عالم ذر بر اين عالم، تقدم زمانى نيست، نشئهاى است كه به حسب زمان هيچ انفكاك و جدايى از نشئه دنيوى ندارد، بلكه با آن و محيط به آن است و سابقتى كه بر آن دارد سابقتى است كه «كُـنْ» بر «فَـيَكُـونُ» دارد.(1)
1- الميزان ج 16، ص 214.
عـالـم ذر و هنگـامه پيمان انسان در پيشگاه الهى
- بـراى خـدا عهــدى است به گـردن بشــر كـه از آن بـازخـواست خـواهـد كـرد!
« وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنٖیۤ ءادَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلیۧ اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْؐ ؟ قـالُوا بَلی شَهِدْنا...!» (172 / اعراف)
« ذكر كن براى مردم موطنى را كه در آن موطن، خداوند از بشر از صلبهايشان ذريّهشان را گرفت، به طورى كه احدى از افراد نماند مگر اين كه مستقل و مشخّص از ديگران باشد و همه در آن موطن جدا جدا از هم اجتماع نمودند و خداوند ذات وابسته به پروردگارشان را به ايشان نشان داد و عليه خود گواهشان گرفت و ايشان در آن موطن غايب و محجوب از پروردگارشان نبوده و پروردگارشان هم از ايشان محجوب نبود، بلكه به معاينه ديدند كه او