خود روبرو مىشود نظير رحمت و خلق و رزق و هدايت و امثال آن از صفات فعليه، بلكه صفات ذاتيهاى را هم كه به وسيله آن مخلوقات، خداى خود را تا حدى مىشناسند مانند علم و قدرت، مىتوان وجه خداى دانست، براى اين كه خداىتعالی بوسيله همين صفات با مخلوقات خود روبرو مىشود و آفريدگان نيز به وسيله آن به جانب خداوند خود رو مىكنند.
ناحيه خدا جهت و وجه اوست و به طور كلى هر چيزى كه منسوب به اوست و به هر نوعى از نسبت به وى انتساب دارد از اسماء و صفاتش گرفته تا اديان و اعمال صالح بندگان و همچنين مقربان درگاهش از انبياء و ملائكه و شهداء و مؤمنينى كه مشمول مــغـفرتـش شـده بـاشـند هـمـه و هـمه وجــه خــدايـنـد.
همه آن امورى كه وجه خداىسبحانند و به عبارت ديگر در جهت خداوند قرار دارند از گزند حوادث و از نابودى مصونند. همچنين چيزهايى كه بنده از خداى خود انتظار دارد نيز وجــه خداست، مانند فضل و رحمت و رضوان.(1)
1- الميــزان ج 13، ص 158.
مفهوم وجه و حقايق افاضه شده از جانب خدا
«... كُــلُّ شَــىْءٍ هــالِـكٌ اِلاّ وَجْـهَهُ ! » (88 / قصـص)
«هر موجودى كه تصور شود بعد از وجودش هلاكت و بطلان در پى دارد مـگر وجـه خـدا ! »
آن موجودات كه زمانى هستند بعد از سرآمد زمان وجودشان هالك و باطل مىشوند و آنهايى كه زمانى نيستند، وجودشان در احاطه فنا قرار دارد و فنا از هر طرف احاطهشان كرده است. هر چيزى بزودى جا خالى كرده به درگاه خدا مىرود، مگر صفات كريمه خدا كه منشأ فيض او هستند و بدون وقفه و تا بىنهايت مشغول افاضه فيضند و معبود هم بايد چنين باشد و بطلان در ذات او و انقطاع در صفات فياضه او راه نداشته باشد و غير خدا هيچ موجودى اين طـور نيست. پس هيـچ معبودى جز او نيست.
وجه خدا به معناى نمود او براى غير او يعنى خلقش است و خلقش با آن متوجه درگاه او مىشوند، اين نمود، همانا صفات كريمه او از حيات و علم و قدرت و سمع و بصر است و نيز هر صفتى از صفات فعل مانند صفت خلقت و رزق و احياء و اماته و مغفــرت و رحمـت و همچنيــن آيــات دال بـر آن صفات بدان جهت كه آيتند، مىباشد.
بنا بر اين، هر موجودى كه تصور شود فى نفسه هالك و باطل است و حقيقتى جز آن چه كه از ناحيه خداىتعالى به آن افاضه شود ندارد و آن چه كه منسوب به خداىتعالى نباشد از حقيقت به طور كلى خالى است و جز موهومى كه وهم متوهم آن را تراشيده نيست.
انسان نيز از حقيقت جز اين مقدار بهره ندارد، كه موجودى است كه آفرينش خدا روحى و جسمى در او به كار برده و او خودش صفات كمالى براى خود كسب كرده، اينها كه حقيقت انسان را تشكيل مىدهند همه صنع خدا و منسوب به اويند و اما زايد بر اينها آن چه را كه عقل اجتماعى بر آن افاضه مىكند، همه موهوماتند كه ناچارى و اضطرار باعث