مالكيت الهى به اسماء حسنى
«اَللّـهُ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ لَهُ الاْسْماءُ الْحُسْنى!» (8 / طه)
خداىسبحان معبودى است كه لااله الاهو و هيچ معبودى جز او نيست، چون همه اسمــاء حسنـى مال اوست. يعنى هر اسمى كه فرض شود كه نسبت به نظاير خود بهتـريـن اســم بـوده بـاشــد آن اسـم از خـداىتعـالى است.
مراد به اسماء حسنى الفاظى است كه دلالت بر معانى وصفى دارد و صفات جميله او را كه نهايت درجه جمال را دارد مىفهماند. اسماء به چند قسمند: يك قسم اسماء زشت، مانند ظالم، قسمى ديگر اسماء زيبا، مثل عادل. اسماء زيبا هم چند قسم است: يكى اسمايى كه سهمى با كم يا زياد از كمال در آنها هست، هر چند از شايبه نقص و امكان خالى هم نباشد، مانند خوشگل و معتدل القامه. قسم ديگر، آن اسمايى است كه حاكى از كمال محض باشد و آميخته با شائبه نقص نباشد، مانند: حىّ و عليم و قدير، البته به شرطى كه از لوازم امكان و مادى و تركيب تجريد شود. اين قسم از اسماء احسن الاسماءاند، چون نقص و عيب در آنها نيست و چون چنين است همين اسماء لايق است كه در حق خداىتعالى اطلاق شود و خدا را با آنها توصيف كرد. البته اين گونه اطلاق و توصيف اختصاص به يك اسم و دو اسم ندارد، بلكه هر اسمى كه احسن باشد مال خداست. تمامى اسماء حسنى منحصرا براى خداست. و معناى بودن اين اسماء براى خداىتعالى اين است كه او بالذات مالك آنهاست و اگر از آنها در غير خدا هم ديديم، مىدانيم كه خدا به او داده و به قدرى كه خواسته داده است.(1)
1- الميـــزان ج 27، ص 191.
دخالت انواع اسماء الهى در نزول انواع نعمتها
« تَبــارَكَ اسْـمُ رَبِّــكَ ذِى الْجَـــلالِ وَ الاْكْــرامِ!»
« متبارك است اللّه كه به رحمان ناميده شد، بدان جهت متبارك است كه ايـن همه آلاء و نـعمتهــا ارزانــى داشـته و افـاضــه فـرمــوده اسـت!» (78 / الرحمن)
مــراد بــه اســم متبارك خداىتعالى همان رحمان است، كه سوره الرحمن با آن آغــــاز شــــده اسـت.
جمله «ذوُ الْجَــلالِ وَ الاِْكْـرامِ» اشاره به اين است كه خداىسبحان خود را به اسمايى حسنى نامگذارى كرده و به مدلول آن اسماء حسنى متصف هم هست و معانى وصفى و نعوت جلال و جمال را واقعا دارا و واجد است و معلوم است كه صفات فاعل در افعالش ظهورى و اثرى دارد و از اين دريچه خود را نشان مىدهد و همين صفات است كه فعل را به فاعلش ارتباط مىدهد، پس خداىتعالى هم اگر خلقى را بيافريد و نظامى در آن جارى ساخت بدين جهت بود كه داراى صفتى بود كه اقتضاى چنين افعالى را داشت، براى اين بود كه خالق و مبدى و بديع بود و اگر كارهايش هم متقن و بدون نقطه ضعف است، باز براى اين است كه او داراى صفاتى است كه فعل متقن را اقتضا مىكند و آن صفات اين