واحد و قهار بودن خدا
« وَ مـــــا مِــــنْ اِلـــهٍ اِلاَّ اللّـــهُ الْــواحِــــدُ الْقَهّــــارُ !» (65 / ص)
« و هيچ معبودى جز خداى واحد قهار نيست!»
جمله فوق، الوهيّت - كه عبارتست از معبوديت به حق - را از تمامى آله نفى مىكند و اما اثبات الوهيت براى خداىتعالى، امرى است كه بعد از انتفاء الوهيت از غير خدا قهرا و خود به خود حاصل است، چون بين اسلام و وثنيت در اصل اين كه معبود به حقى وجود دارد اختلاف و نزاعى نيست، نزاعى كه هست در اين است كه آن اله و معبود به حق اللّه تعالى است، يا غير اوست؟
دو اسم «اَلْواحِدُ الْقَهّارُ» وحدانيت خدا را در هستى و قهرش بر هر چيز را اثبات مىكند، به اين بيان كه مىفرمايد: خداىتعالى موجودى است كه هيچ موجودى وجودش مانند او نيست و چون او كمال لايتناهى دارد، كمالى كه عين وجود اوست، پس او غنّى بالــذات و علــىالاطــلاق است و غيــر او هــر چــه بــاشــد فقيــر و محتاج به او است، آن هم نه تنها از يك جهت، بلكــه محتــاج به اوســت از هر جهــت، از جهت وجود و از جهت آثار وجود، غير او هر چــه دارد نعمت و افاضه خداىسبحان و قاهر بر كل است، پس خدا قاهر بر هر چيز و بر طبق اراده خويش است و هر چيزى مطيع خدا در اراده او و خاضع خدا در مشيت اوست.
اين خضوع ذاتى كه در هر موجود است همان حقيقت عبادت است، پس اگر جايز باشد براى چيزى در عالم هستى عملى به عنوان عبادت انجام داد، عملى كه عبوديت و خضوع آدمى را مجسم سازد، همان عمل عبادت خداىسبحان است. چون هر چيز ديگرى به غير او فرض شود، مقهور و خاضع براى اوست و از خود مالك هيچ چيز نيست، نه مالك خويش است نه مالك چيز ديگر و در هستى خودش و غير خودش، و نيز در آثار هستى استقلال ندارد، پس نتيجه مىگيريم كه تنها خداىسبحان معبــود بـه حــق اسـت و لاغيــــر.(1)
1- الميـــزان ج 34، ص 34.
الـه واحـد، رب آسمانها و زمين و موجودات و مشارق
« اِنَّ اِلــهَكُــمْ لَـــواحِــدٌ !» (4 / صافّات)
« كه قطعا معبود شما يكتاست!»
معبود شما انسانها يكى است. و معبود شما پروردگار آسمانها و زمين است. ملاك در الوهيت اله كه عبارت است از معبود به حق بودن او اين است كه او رب و مدبر امر عالم باشد. وقتى مدبر و مالك آسمانها و زمين و موجودات بين آن دو خداست، كه در همه آنها دخل و تصرف مىكند، پس معبود به حق در همه عالم نيز هموست. و چگونه نباشد؟ با اين كه او براى اين كه وحى خود را به پيامبرش برساند، در آسمانها