حقيقى جداى از تدبير تصور ندارد، چون ممكن نيست فرضا كره زمين با همه موجودات زنده و غير زنده روى زمين در هستى خود محتاج به خدا باشد، ولى در آثار هستى مستقل و بىنياز از او باشد. وقتى خدا مالك همه هستيهاست، هستى كره زمين از اوست و هستى حيات روى آن و تمامى آثار حيات از اوست، در نتيجه پس تدبير امر زمين و موجودات در آن و همه عالم از او خواهد بود، پس او رب تمامى ماسواى خـويش اسـت، چـون كـلمه رب به معناى مالك مدبر مـىباشد.(1)
1- الميــــــــــزان ج 1، ص 37.
نوع مالكيّت و تصرف الهى
خداىتعالى در آيات بسيارى از كلام مجيدش ملك عالم را از آن خود دانسته و از آن جمله در آيات زير:
« لِلّهِ مـا فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الاَرْضِ ! » (284 / بقره)
« لَــــهُ مُلْـــكُ السَّمــــــواتِ وَ الاَرْضِ ! » (5 / حديد)
« لَــــهُ الْمُلْــــكُ وَ لَـــــهُ الْحَمْــــــدُ ! » (10 / تغابن)
و خود را مالك علىالاطلاق همه عالم دانسته، نه به طورى كه از بعضى جهات مالك باشد و از بعضى ديگر نباشد، آن طور كه ما انسانها مالكيم. انسان اگر مالك بردهاى يا چيز ديگرى باشد، معناى مالكيتش اين است كه مىتواند در آن تصرف كند، اما نه از هر جهت و به هر جور كه دلش بخواهد، بلكه آن تصرفاتى برايش جايز است كه عُقلا آن را تجــويــز كننــد، مثــلاً نمـىتــوانــد برده خود را بدون هيچ جرمى بكشد و يا مال خود را بسوزاند.
خداىتعالى مالك عالم است به تمام معناى مالكيّت و به طور اطلاق و عالم مملوك اوست، باز به طور مطلق، به خلاف مملوكيّت يك گوسفند يا برده، براى ما انسانها، چون مالكيّت ما نسبت به آن مملوك ناقص و مشروط است، بعضى از تصرفات ما در آن جايز است و بعضى ديگر جايز نيست، مثلاً انسانى كه مالك يك الاغ است، تنها مالك اين تصرف است كه بارش را به دوش آن حيوان بگذارد و يا سوارش شود و اما اين كه از گرسنگى و تشنگى بكشد و يا آتش بسوزاند و وقتى عُقلا علت آن را مىپرسند جواب قـانع كننـدهاى نـدهد، اين گونه تصرفات را مالك نيست.
خلاصه تمامى مالكيتهايى كه در اجتماع انسانى معتبر شمرده شده، مالكيّت ضعيفى است كه بعضى از تصرفات را جايز مىسازد، نه همه انحاء تصرف ممكن را، به خلاف ملك خداىتعالى نسبت به اشياء كه علىالاطلاق است، و اشياء غير از خداىتعالى رب و مالكى ديگر ندارند و حتى مالك خودشان، و نفع و ضرر و مرگ و حيات و نشور خود نيز نيستند.
پس هر تصرفى در موجودات كه تصور شود مالك آن تصرف خداست، هر نوع تصرفى كه در بندگان و مخلوقات خود بكند، مىتواند و حق دارد، بدون اين كه قبح و مذمتى