معارف قرآن در المیزان

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

نسخه متنی -صفحه : 118/ 13
نمايش فراداده

اعلام نموديم، اخبارى قاطع كه سوگند مى‏خورم و قطعى مى‏گويم كه شما نژاد بنى‏اسرائيل به زودى در زمين فساد خواهيد كرد - كه مراد به زمين سرزمين فلسطين و پيرامون آن است ـ و اين فساد را در دو نوبت خواهيد كرد يكى بعد از ديگرى و در زمين طـغيانى عظيم و علوى كبير خواهيد كرد.(1)
1- الميزان ج 25، ص 68.

مفهوم قضاى الهى، و قضا در تكوين و تشريع

« وَ كُــلَّ اِنْســـانٍ اَلْـزَمْنـــاهُ طــائِــــرَهُ فــى عُنُقِــــه... !» (13 / اســـراء)
هر موجودى و حادثى را كه خداى عزوجل نخواهد تحقق و وجود بدهد و علل و شرايطش موجود نشده باشد به همان حالت امكان و تردد ميان وقوع و لاوقوع و وجود و عدم باقى مى‏ماند، و به محضى كه بخواهد تحقق دهد و علل و تمامى شرايطش را فراهم سازد، به طورى كه جز موجود شدن حالت انتظارى برايش نمانــد موجــود مى‏شــود، و اين مشيــت حــق و فراهــم كردن، علــل و شرايــط همــان تعييــن يكــى از دو طـــرف اســت كــه قضــاى الهــى نــاميــده مــى‏شــود.
نظير اين اعتبار در مرحله تشريع جريان داشته حكم قطعى خدا درباره مسايل شرعى را نيز قضاى خدا مى‏گوييم و لذا در هر جا كه در كلام مجيدش اسمى از قضا برده شده اين حقيقت به چشم مى‏خورد، چه قضاء تكوينى مانند آيه شريفه « وَ اِذا قَضى اَمْرا فَاِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ!» (117 / بقره) و « فَقَضهُنَّ سَبْعَ سَمواتٍ !» (12 / فصلت) و «قُضِىَ الاَْمْرُ الَّذى فيهِ تَسْتَفْتِيانِ!» (41 / يوسف) و « وَ قَضَيْنا اِلى بَنى اِسْرائيلَ فِى الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِى الاَْرْضِ مَرَّتَيْنِ!» (4 / اسرى) و هم‏چنين آيات ديگر كه متعرض قضاى تكوينى خداست.
و چه آياتى كه متعرض قضاى تشريعى است، مانند آيه: « وَ قَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِيّاهُ...!» (23 / اسرى) و « اِنَّ رَبَّكَ يَقْضى بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ!» (93/يوسف) و « وَ قُضِىَ‏ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قيلَ‏ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِ‏ الْعالَمينَ ! » (75/زمر) البته قضا در اين ‏آيه ‏و هم‏چنين‏آيه‏ قبلى‏اش به‏وجهى قضاى‏ تشريعى ‏است و به‏وجهى‏ قضاى تكوينى.
بنابراين آيات كريمه مزبور صحت اين دو اعتبار عقلى را امضا نموده موجودات خارجــى را از جهت اين كه افعــال خدايند قضا و داورى خدا مى‏دانــد، و هم‏چنين احكــام شرعــى را از جهت اين كه افعال تشريعــى خداست و نيز هر حكــم فصلى را كه منسـوب به اوسـت قضــاء او ناميـده و اين دو اعتبــار عقلى را امضــا نمـوده است.
و چه بسا موارد كه از آن به حكم و قول تعبير كرده كه البته عنايت ديگرى باعث شده است. مانند آيه « اَلا لَهُ الْحُكْمُ ! » (62 / انعام) (1)
1- الميزان ج 25، ص 128.

قضاى عمومى و قضاى خصوصى الهى،