« اِنَّ الْـمُتَّقينَ فـى جَـنّاتٍ وَ عُيُونٍ اُدْخُلُوها بِسَلامٍ امِنينَ !» (45 و 46 / حجر)
خداى سبحان بعد از آن كه قضاى رانده شده خود را درباره ابليس و گمراهان پيرو او بيان نمود، اينك در اين آيه قضاى رانده شدهاش را درباره متقين بيان مىفرمايد و از آن جا كه در كلام رسول خدا صلىاللهعليهوآله «تقوى» به ورع و پرهيز از محرمات خدا تفسير شده و در كلام خداىتعالى هم «متقين» را مكرر به بهشت بشارت داده، نتيجه مـىگـيريم كـه مـتقين اعـم از مخلَصونند.
خداىتعالى وضع غاويان را در آيات قبل روشن نمود و فرمود كه قضاى او آتش را برايشان حتمى نموده، اينك در اين آيه وضع ساير افراد عام را كه اعم از مخلَصينند بيان مىفرمايد، باقى مىماند وضع افراد مستضعف كه منوط به خواست خداست و گناهكاران و اهل كبايرى كه بدون توبه مىميرند كه ايشان هم محتاج شفاعت هستند، در نتيجه از افراد عموم نامبرده باقى نمىماند مگر آنان كه بهشت برايشان حتمى است، اعــم از مخلصيـن و غير ايشــان كه آيه مــورد بحث متعــرض وضــع ايشــان اسـت.
پس حق مطلب آن است كه گفتيم: آيه شريفه شامل كسانى است كه ملكه تقوى و ورع و پرهيز از محرمات الهى در دلهايشان جايگزين شده باشد. تنها چنين كسانىاند كـه سـعادت و بـهشت برايشان حتمى است.(1)
1- الميـــزان ج 23، ص 250.
« قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَاِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنّى هُدىً...!» (38 / بقـره)
اين آيه اولين فرمانى است كه در تشريع دين، براى آدم و ذريه او صادر شده، دين را در دو جـمله خـلاصه كرده، كه تا روز قـيامت چـيزى بر آن دو جـمله اضافه نمىشود.
خواننده عزيز اگر در اين داستان، يعنى داستان بهشت و مخصوصا در آن شرحى كه در سوره طه آمده، دقت كند، خواهد ديد كه جريان داستان طورى بوده، كه ايجاب مىكرده، خداوند اين قضا را درباره آدم و ذريهاش براند، و اين دو جمله را در اولين فرمانش قرار بدهد، خوردن آدم از آن درخت ايجاب كرد، تا قضاى هبوط او و استقرارش در زمين، و زندگىاش را در آن براند، همان زندگى شقاوتبارى كه آن روز وقتــى او را از آن درخـت نهـى مىكرد، از آن زندگــى تحذيــرش كرد و زنهــارش داد.
و توبهاى كه آدم كرد باعث شد قضايى ديگر، و حكمى ديگر (حكم دوم) درباره او براند، و او و ذريهاش را بدين وسيله احترام كند، و با هدايت آنان به سوى عبوديت خود، آب از جوى رفته او را به جوى بازگرداند.
پس قضايى كه اول رانده شد، تنها زندگى در زمين بود، ولى با توبهاى كه كرد،