مقدمه، ص 31
كه بازگشت اين نوع تجزيه و پراكنده ساختن اعضاى پيكر يگانه كلام خدا به آن باشد كه در قرآن به عنوان يك روش نكوهيده از بيگانگان نسبت به قرآن ياد شده «... كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ» «1» زيرا گرچه طبق روايات منظور از- عضين- كسانى هستند كه اعضاى قرآن را تعضيه و تفرقه نمودند و به بعضى از آنها ايمان آوردهاند و نسبت به بعض ديگر كفر ورزيدند و همچنين كسانى كه درباره قرآن نسبتهاى نارواى گوناگون روا داشتند مانند آنكه گاهى گفتند قرآن سحر است و گاهى گفتند اسطوره و افسانه است و مانند آن، ولى هر آيه را از ديگر آيات كه همانند اجزاى يك واحد بشمار مىروند منقطع نمودن خود يك نحو تعضيه و تفرقه ناپسند است، زيرا آيهاى كه به ديگر آيات انثنا و انعطاف دارد نمىتوان آن را بدون گرايش به مفاهيم آيات ديگر تفسير كرد، البته با توجه به اصل ياد شده كه انثنا و گرايش اوّلى شاخههاى فرعى به همان ريشههاى اصيل مىباشد كه در شجره طوبى قرآن عبارت از آيات كليدى و معارف توحيدى مىباشند.
در پايان بعضى از سجاياى آن حكيم متأله و مفسر متبحّر را نقل مىكنم تا اسوه اهل تحقيق و تأليف باشد:
1- مرحوم علامه «قدس سره» در نوشتارهاى خود عموما و تفسير شريف- الميزان- خصوصا نام كسى را در نقد و تحليل نظر او نمىبردند بلكه غالبا به جرح و تعديل اصل رأى و فكر توجه مىنمودند و مىفرمودند فكرها است كه با هم برخورد دارند نه صاحبان افكار و محور قدح و مدح ايشان «انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال» بود.
2- ايشان در هنگام نقد و جرح يك نظر، حرمت صاحب نظر را حفظ مىنمودند و مقام انديشمند را گرامى ميشمردند و هرگز تعبيرى كه تحقيرآميز باشد يا حكايت از علم زدگى ايشان بكند نداشتند مگر در مورد ضرورت از باب
«ردّوا الحجر من حيث جاء فان الشر لا يدفعه الا الشّر» «2».
(1) سوره حجر آيه 91. (2) كلمات قصار أمير المؤمنين عليه السّلام (نهج البلاغه صبحى صالح) 314.