صفحه 581
(وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ) اگر اين جمله را عطف بر مدخول (فاء تفريع) يعنى كلمه (من حج) بگيريم، تعليل ديگرى ميشود براى اينكه چرا سعى بين صفا و مروه را تشريع كرد، چيزى كه هست تعليل اولى (يعنى صفا و مروه از شعيرهها و معابد خدا هستند)، تعليلى بود خاص عبادت در صفا و مروه، و اين تعليل، تعليلى ميشود عام، هم براى سعى و هم براى هر عبادت ديگر، و نيز در اينصورت مراد به تطوع مطلق اطاعت خواهد بود نه اطاعت مستحبى.
و اما اگر و او بر سر جمله مورد بحث واو عاطفه نباشد، بلكه استينافى باشد و خلاصه مطلبى از نو عطف بر اول آيه شده باشد، در اينصورت در اين مقام خواهد بود كه محبوبيت تطوف (سعى) را فى نفسه افاده كند- البته در صورتى كه مراد به تطوع خير همان تطوف باشد و يا در اين مقام خواهد بود كه محبوبيت حج و عمره را برساند- در صورتى كه مراد به تطوع خير حج و عمره باشد، دقت فرمائيد.
و كلمه شاكر و عليم دو اسم از اسماء حسناى خدا است و شكر باين معنا است كه شخصى كه مورد احسان كسى قرار گرفته، احسان او را تلافى كند، يا صرفا احسانش را با زبان اظهار كند كه تو چنين و چنان كردى و يا با عمل آن را تلافى كند مثلا اگر منعمى بمن با مال خود انعام كرده يا با ثناى جميل انعامش را تلافى كنم و يا آن قدر مال در راه رضاى او خرج كنم تا او از من راضى شود و عمل من از احسان او حكايت كند.
و خداى سبحان هر چند كه قديم الاحسان است و هر احسانى كه كسى به كسى بكند باز احسان او است، واحدى حقى بعهده او ندارد، تا او شكرش بجاى آرد و ليكن در عين حال خودش اعمال صالحه بندگان را با اينكه همان هم احسان او است به بندگان، مع ذلك احسان بنده را به خودش خوانده و خود را شكرگزار بنده نيكوكارش خوانده است، و اين خود احسانى است بالاى احسان، و به همين عنايت فرموده: (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ) آيا پاداش احسان بنده به خداوند، غير احسان خداوند به بنده ميتواند باشد) «1»؟
و نيز فرموده: (إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً، وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً، اين است جزاى شما، و سعى شما شكرگزارى شده است) «2» پس اطلاق شكرگزارى بر خداى تعالى، اطلاقى است حقيقى نه مجازى.
بحث روايتى
در تفسير عياشى از بعضى اصحاب اماميه از امام صادق (ع) روايت آورده كه
1- الرحمن 60 2- دهر 22