ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 5 -صفحه : 657/ 93
نمايش فراداده

نمى‏شناسند، و به ولايت شما معتقد نيستند چه وضعى خواهند داشت. امام (ع) فرمود:

اما اين هايى كه تو گفتى بعد از مردن در همان قبر و گودال خود هستند و از آنجا بيرون نمى‏آيند، بله اگر اعمالى صالح داشته باشند و اظهار دشمنى با اهل بيت نكرده باشند، از همان زير زمين كانالى بر ايشان كشيده مى‏شود تا از آن كانال به بهشتى كه خدا آن را در مغرب خلق كرده، در آيند. روح اينگونه افراد از آن حفره به آن بهشت داخل مى‏شود. و تا روز قيامت در آنجا مى‏مانند، تا خداى را ديدار نموده، به حسنات و گناهانشان حسابرسى شود، يا به بهشت بروند و يا به دوزخ. اينها هستند كه" مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ" و" منتظر فرمان خدايند" آن گاه فرمود: و مستضعفين يعنى ابلهان و اطفال خردسال و اولاد مسلمانان كه به حد بلوغ نرسيده‏اند، نيز همين وضع را دارند.

و اما ناصبين از اهل قبله، وقتى مردند از همان گودالشان راهى به سوى جهنم بر ايشان باز مى‏شود كه خداى تعالى آن جهنم را در مشرق آفريده، در آنجا زبانه‏ها و جرقه‏ها و دود آتش داخل مى‏شود، و زبانه‏اى از آتش همواره در آنجا هست، تا قيامت بپا شود، و يكسره به سوى جهنم روانه گردند. «1»

و در خصال از امام صادق (ع) از پدرش، از جدش، از على (ع) روايت كرده كه فرمود: براى بهشت هشت در است: درى است كه از آن انبيا و صديقين داخل مى‏شوند. و درى ديگر است كه از آن شهدا و صالحان داخل مى‏شوند، و پنج در از آنها مخصوص شيعيان و دوستداران ما است تا آنجا كه فرمود: و درى ديگر است كه ساير مسلمانان و گويندگان" لا اله الا اللَّه" از آن داخل مى‏شوند. البته به شرطى كه در دل به سنگينى يك ذره بغض و دشمنى با ما اهل بيت نداشته باشند. «2»

و در معانى الاخبار «3» و تفسير عياشى «4» از حمران روايت كرده كه گفت: از امام صادق (ع)، از كلام خداى عز و جل پرسيدم كه مى‏فرمايد:" إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ" فرمود:

مستضعفين عبارتند از كسانى كه در تحت ولايت اسلام قرار دارند. پرسيدم كدام ولايت؟

فرمود: آگاه باش كه منظور از اين ولايت، ولايت در دين نيست (چون كسانى كه داراى ولايت دينى هستند، يعنى دين خود را از اولياى دين گرفته و در دين از آنان پيروى مى‏كنند مستضعف‏

(1) تفسير قمى:

(2) خصال صدوق، ص 407، ح 6 ط جامعه مدرسين.

(3) معانى الاخبار، ص 202، ح 8 ط انتشارات جامعه مدرسين.

(4) تفسير عياشى، ج 1 ص 269 ح 249.