ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 7 -صفحه : 546/ 264
نمايش فراداده

و اما عوام- آنان هم به قدر فهم خود فهميده و به خود مى‏گويند افول به معناى غروب و غروب هم به معناى زوال نور و از بين رفتن نيرو و قدرت است، و در حقيقت چيزى كه دستخوش افول مى‏شود، شبيه سلطان معزولى است كه ديگر اثر و نيرويى ندارد، و چيزى كه چنين باشد شايسته پرستش نيست.

پس اين كلام كوتاه، يعنى جمله" لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ" كلمه‏اى است كه هم مقربين از آن بهره مى‏برند، و هم اصحاب يمين و هم اصحاب شمال، و چنين كلامى كامل‏ترين ادله و بهترين برهان است.

نكته‏اى در مورد ترتيب احتجاجات ابراهيم (ع) عليه بت پرستان و ستاره پرستان‏

علاوه بر اين، در اين كلام كوتاه، يك نكته باريك ديگرى نيز هست، و آن اين است كه ابراهيم (ع) با مردمى احتجاج و مناظره مى‏كرده كه اطلاعاتى از نجوم داشته و معتقد بودند كه ستاره وقتى كه در ربع شرقى آسمان در حال صعود باشد نيرويش قوى‏تر و اثرش بيشتر از ساير نقاط مدار است، هم چنان كه در موقع غروب و در نقطه غربى افق اثرش كمتر و نيرويش ضعيف‏تر است. ابراهيم (ع) با كلام كوتاه خود اشاره به اين نكته دقيق كرده و فهمانيد كه معبود آن كسى است كه هيچوقت تغيير حالت ندهد و قدرتش مبدل به عجز، و كمالش دستخوش نقصان نگردد، و شما خود معتقديد كه اثر و نيروى كوكب در وقتى كه صعود مى‏كند، با آن وقتى كه مشرف به غروب است، يكسان نيست. بنا بر اين، از نظر علماى نجوم هم ميان افول و طلوع فرق بوده و در افول خاصيت بيشترى براى ابطال ربوبيت كواكب هست.

اين بود آن مقدار از كلام فخر رازى كه محل حاجت و نياز ما بود.«1»

اگر خواننده محترم در آنچه بيان گرديد دقت نمايد، خواهد فهميد كه اين تفننى كه فخر رازى مرتكب شده و تقسيمى كه براى برهان كرده و هر سهمى را به يك طايفه از نفوس داده، نه لفظ آيه دلالت بر آن دارد و نه شبهه ستاره‏پرستان و اصحاب نجوم با آن رفع مى‏شود، براى اينكه صابئين و اصحاب نجوم نمى‏گفتند كه فلان جرم سماوى، الهى است واجب الوجود، داراى قدرتى مطلق و قوه‏اى غير متناهى تا ابطال عقيده‏شان محتاج به اين حرفها باشد. بلكه معتقد بودند كه ستاره مزبور هم مانند ساير موجودات، موجودى است ممكن و معلول ذات بارى تعالى. اما چيزى كه هست اينست كه اين موجود داراى حركتى است دائمى كه با حركت خود، زمين و عوالم زمينى را تدبير مى‏نمايد. و خواننده محترم مى‏داند كه هيچيك از سخنان فخر رازى جوابگوى اين عقيده نمى‏شود، و گويا خودش هم متنبه به اين معنى شده‏

(1) تفسير كبير فخر رازى، ج 13، ص 53