مىآيد. آرى، شما جان كندن را غير اين مىبينيد، و به چشم شما طور ديگرى مىآيد. به هر حال، ملك الموت، آن جان را گرفته، همين كه گرفت نمىگذارند حتى يك چشم بر هم زدن در دست او بماند، فورا از او مىگيرند و در لاى حنوط و كفنش مىگذارند، بويى خوشتر از هر مشكى از آن برخاسته، و به اين ترتيب او را به آسمان بالا مىبرند، از هيچ جمعيتى از ملائكه عبور نمىكنند مگر اينكه از در تعجب مىگويند: اين چه روح پاكى است! و در جواب مىشنوند اين روح فلان، پسر فلان است. البته در اينجا بهترين اسمهاى او را به زبان مىآورند، تا آنكه به اين منوال به آسمان دنيايش برسانند، در آنجا اجازه ورود خواسته پس از كسب رخصت وارد مىشوند، در همين منزل مقربين هر آسمانى به پيشوازش مىآيند و هر كدام تا آسمانى كه مامور آن آسمان است وى را بدرقه مىكند، و همچنين تا به آسمان هفتم برسد، در آنجا از ناحيه پروردگار خطاب مىرسد كه نامه بنده مرا در عليين بنويسيد، و او را به زمين برگردانيد، چون من بندگان مؤمن را از زمين آفريدهام و دوباره به زمين بر مىگردانم، و در قيامت از زمين بيرونشان مىآورم، و آن وقت روحشان را به جسدشان عودت مىدهم.
پس روحش را به جسدش برمىگردانند و آن دو ملك در قبرش فرود آمده او را مىنشانند، و از او مىپرسند:" پروردگارت كيست؟" در جواب مىگويد:" اللَّه تعالى پروردگار من است". مىگويند:" دينت چيست؟" مىگويد:" دين من اسلام است".
مىپرسند:" اين مرد كه در بين شما مبعوث شده چكاره است؟". مىگويد:" رسول اللَّه و فرستاده خداوند است". مىپرسند:" از كجا مىگويى؟". مىگويد:" كتاب خدا را خواندم، و به او ايمان آورده و تصديقش نمودم". در اينجا از آسمان ندايى مىرسد كه بنده مرا تصديق كنيد، و از بهشت برايش فرش و لباس برده، از قبرش درى به سوى بهشت باز كنيد، در نتيجه نسيم و بوى بهشت تا قبرش مىوزد و قبرش تا آنجا كه چشمش كار كند فراخ شده آن وقت مردى خوش رو و خوش لباس و خوشبو به نزدش مىآيد و به او مىگويد: بشارت باد تو را به چيزى كه باعث مسرت تو است، اين بود آن روزى كه در دنيا وعده داده شدى. مىپرسد تو كيستى كه از سر و رويت خير مىبارد؟ آن مرد مىگويد: من عمل صالح توام. در اينجا از فرط خوشحالى عرض مىكند: پروردگارا! قيامت را زودتر بپا دار تا زودتر به اهل و مال خود برسم.
سپس رسول خدا (ص) فرمود: بنده كافر وقتى به طرف آخرت و مرگ روى مىآورد و از دنيا نااميد مىشود، فرشتگانى سياه چهره با پلاسهايى خشن به استقبالش آمده و تا آنجا كه چشمش كار كند در چشماندازش مىنشينند، آن گاه ملك الموت بر بالينش