ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 8 -صفحه : 504/ 206
نمايش فراداده

اسباب نهايى موجودات است، چون در عرف لغت، لفظ" كيف" تنها در سؤال از چگونگى و صفات چيزى به كار نمى‏رود، بلكه در سؤال از وجود و پيدايش آن نيز استعمال مى‏شود، و همانطورى كه در عرف گفته مى‏شود:" فلانى چگونه اين كار را انجام داد و حال آنكه از او ساخته نبود؟" همچنين گفته مى‏شود:" فلان موجود چگونه پيدا شد؟".

و اينكه فرمود:" اين كلمه اگر با كرسى ذكر شود معنايش غير معناى كرسى خواهد بود" مقصود آن حضرت اين است كه عرش و كرسى از اين جهت كه مقام غيب و منشا پيدايش و ظهور موجوداتند مثل هم هستند و ليكن در آنجا كه هر دو در كلام ذكر مى‏شوند معنايشان فرق مى‏كند، و هر كدام يك مرحله از غيب را مى‏رسانند، چون مقام غيب در عين اينكه يك مقام است داراى دو در مى‏باشد، يكى در ظاهر كه مشرف و متصل به اين عالم است، و يكى هم در باطن كه بعد از آن قرار دارد.

و اينكه فرمود:" كرسى، در ظاهرى غيب است، و ظهور تمامى اشياء از آن در است" معنايش اين است كه طلوع و ظهور موجودات بديع و بدون سابقه و الگو، از ناحيه كرسى است، و چون تمامى موجودات خلقتشان بدون الگو است پس همه از آن ناحيه است.

و پر واضح است كه موجود وقتى بديع و بى‏سابقه است كه انتظار نرود بر طبق اوضاع و احوال موجودات قبلى وجود پيدا كند، زيرا اگر اوضاع و احوال و خلاصه سلسله علل بطور خودكار، امور و موجوداتى را يكى پس از ديگرى ايجاد كند ديگر آن امور و آن موجودات بديع نخواهند بود، پس ناگزير وقتى بديعند كه آن اوضاع و احوال، تازه و بديع باشند، يعنى خداوند در هر آنى اوضاع و احوالى را پيش كشيده از آن موجوداتى را به وجود بياورد، و سپس آن اوضاع و احوال را از بين برده اوضاع و احوال ديگرى را موجود سازد، سببيت قبلى را از سبب بگيرد، و سببيت ديگرى به آن افاضه بفرمايد.

و چون همانطورى كه گفتيم همه موجودات بديعند پس سببيت تمامى اسباب نيز بديع است، و اين همان" بداء" است، پس در حقيقت همه وقايع حادث در عالم كه هر كدام مستند به عمل اسباب متضاد و مزاحمى هستند، همه امورى بديع و بداءهايى در اراده خداى متعال هستند.

آرى، فوق اين سبب‏هاى متزاحم و متنازعى كه در عالم وجود دست اندر كارند يك سبب و يك اراده ديگرى است كه بر آن اسباب حكومت دارد، و هيچ چيزى واقع نمى‏شود مگر آنكه آن اراده خواسته باشد، و آن اراده فوق است كه اين سبب را به جان آن سبب انداخته و از تاثير آن جلوگيرى مى‏كند، و با اين اراده، حكم اراده ديگرى را باطل مى‏سازد و اطلاق تاثير