«1» كه خطاب به بنى اسرائيل است بر آن اشعار دارد، الا اينكه هيچ خردمندى ترديد ندارد در اينكه دينى كه محمد (ص) به همراهى كتابى از ناحيه خدا آورده هر چند بر كتب آسمانى ديگر صحه گذارده و آنها را تصديق كرده است، و ليكن خودش يگانه دينى است كه در قالب بىروح امر به معروف و نهى از منكر تا آنجا كه ظرفيت داشته روح حيات دميده و كار آن را كه جز دعوت زبانى چيز ديگرى نبود به جايى رسانيد و آن قدر آن را توسعه داد كه شامل جهاد با اموال و نفوس گرديد، و تنها دينى است كه جميع امور مربوط به زندگى بشر و همه شؤون و اعمال وى را بر شمرده و آنها را به دو قسم طيبات و خبائث تقسيم، و طيبات را حلال و خبائث را حرام نموده است.
آرى قوانين مجعوله در هيچ دين و هيچ قانون اجتماعى به تفصيل قوانين اين شريعت نبوده و بمانند آن به جزئيات و دقائق امور نپرداخته است، دينى است كه جميع احكام و تكاليف شاقهاى كه در ساير اديان و مخصوصا در دين يهود و به دست احبار و ملايان ايشان رخنه پيدا كرده بود نسخ كرده و از بين برده، پس حد اعلا و كامل امور پنجگانه مذكور در آيه مورد بحث كه عبارت بود از:
1- امر به معروف
2- نهى از منكر
3- تحليل طيبات
4- تحريم خبائث
5- برداشتن تكاليف شاقه جعلى و غير الهى، تنها و تنها در اسلام يافت مىشود، هر چند در ساير اديان نمونهاى از هر يك آنها ديده مىشود.
و همين معنا صرفنظر از شهادت تورات و انجيل بر حقانيت اسلام، خود بهترين شاهد و روشنترين گواه بر صدق ادعاى آورنده آن است، بطورى كه اگر بشارات و علائم آن جناب در تورات و انجيل هم نيامده بود، و آن دو كتاب شهادت صريحى بر نبوت وى نداشتند. همين كمال شريعتش در شهادت بر صدق ادعايش كافى بود، چون شريعت آن حضرت در حقيقت تكميل شده همان شريعت موسى و عيسى (ع) است. حال بايد از يهود و نصارا پرسيد غرض از پيروى يك دين صحيح و اصولا انتظارى را كه از يك شريعت حق مىتوان داشت چيست؟ آيا علامت صحيح بودن يك دين جز اين است كه برگشت تمامى احكام و قوانينش به يكى از امور پنجگانه بالا باشد و بخواهد با تفاصيل احكامش معروف را معروف و منكر را منكر دانسته طيبات را حلال و خبائث را حرام نموده و خرافات و عقائد ساختگى سودپرستان را لغو كند؟ اگر چنين است پس بايد اعتراف كنند به اينكه شريعتى كه متضمن حد
(1) سوره زخرف آيه 63