در غالب مردم چيزى كه ايشان را از اشتغال به امر آخرت باز داشته و بسوى دنيا و مغرور گشتن به آن مىكشاند مساله فراموش كردن مرگ است، مرگى كه انسان نمىداند كارش به كجا مىانجامد، و اما اگر التفات به آن داشته باشند، و متوجه باشند كه از اجل خود بىاطلاعاند، و ممكن است كه اجلشان بسيار نزديك باشد قهرا از خواب غفلت بيدار مىشوند، و همين ياد مرگ آنان را از پيروى هوا و هوس و آرزوهاى دراز باز مىدارد.
" فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ" از سياق كلام بر مىآيد كه ضمير در" بعده" به قرآن بر مىگردد، و اين جمله خبر ياس از ايمان آنان را مىدهد و معنايش اين است كه: اگر به قرآن كه تجلى پروردگار سبحان است به كلام خود بر ايشان، و با آنان به براهين و حجتها و مواعظ حسنهاى صحبت مىكند كه عقولشان را مضطر به قبول مىسازد، و در عين حال معجزه باهرهاى است ايمان نياورند بطور مسلم به هيچ چيز ديگرى ايمان نخواهند آورد، خداى سبحان هم خبر داده كه بر دلهاى ايشان مهر نهاده و با اين حال هيچ اميدى نيست در اينكه حرف به خرجشان برود و به حق ايمان بياورند، و لذا بعد از جمله مورد بحث فرموده:" مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ ...".
" مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ ..."
كلمه" عمه" به معناى حيرت و سرگردانى در ضلالت و يا به معناى نفهميدن حجت است، و اگر مقابل اين جمله را كه عبارتست از:" و كسى كه او هدايتش كند ديگر گمراه كنندهاى براى او نيست" ذكر نكرد براى اين بود كه كلام در تعليل آيه قبلى يعنى جمله" فَبِأَيِّ حَدِيثٍ ..." بود، گويا كسى پرسيده جهت اينكه به هيچ حديث ديگرى ايمان نمىآورند چيست در جواب فرموده: جهتش اين است كه خدا گمراهشان كرده و كسى كه خدا گمراهش كند ديگر هدايت كنندهاى برايش نيست.
گفتارى پيرامون اسماء حسنى، در چند فصل
1- معناى" اسماء حسنى" چيست؟ و چگونه مىتوان بدان راه يافت؟
اولين بارى كه ما چشم بدين جهان مىگشاييم و از مناظر هستى مىبينيم آنچه را كه مىبينيم نخست ادراك ما بر خود ما واقع گشته و قبل از هر چيز خود را مىبينيم، و سپس نزديكترين امور را به خود كه همان روابط ما با عالم خارج و مستدعيات قواى عامله ما در بقاء ما است، درك مىكنيم، پس خود ما و قواى ما و اعمال متعلق به آن اولين چيزى است كه درب دلهاى ما را