و آيا اگر در همين حال اجلت فرا رسد فكر مىكنى كه در چه حالى از دنيا رفته باشى؟
فرمود: اگر مرگ من در اين ساعت برسد در حالى رسيده كه من مشغول طاعت خداى عز و جل هستم و خود و عيالم را از تو و از مردم بى نياز مىكنم، ترس من تنها از اين است كه مرگم در حالى برسد كه مشغول گناهى از گناهان باشم.
گفتم: بله، خدا رحمتت كند تو درست گفتى، من آمدم تو را موعظه كنم تو مرا موعظه كردى. «1»
و در همان كتاب از عبد الاعلى مولاى آل سام روايت كرده كه گفت:
روزى تابستانى كه هوا بسيار گرم بود در يكى از راههاى مدينه به امام صادق (ع) برخورده عرض كردم: فدايت شوم آيا با آن وضعى كه نزد خداى تعالى و با آن قرابتى كه نسبت به رسول خدا (ص) دارى در مثل چنين روزى چرا خود را به زحمت مىاندازى؟
فرمود: اى عبد الاعلى به طلب رزق برخاستهام تا از كسى مثل تو بى نياز باشم. «2»
مؤلف: بين اعتقاد به اينكه رزق تقسيم شود، و بين امر به طلب رزق منافاتى نيست و اين معنا روشن است.
و در الدر المنثور است كه طيالسى و احمد و ترمذى- وى حديث را حسن دانسته- و ابن ماجه و ابن جرير و ابن منذر و ابو الشيخ در كتاب" العظمة" و ابن مردويه و بيهقى در كتاب" الاسماء و الصفات" از ابى رزين روايت كردهاند كه گفته است: به رسول خدا (ص) عرضه داشتم پروردگار ما قبل از آنكه خلق خود را بيافريند كجا بود؟
فرمود: در عمائى بود كه ما تحت و ما فوق آن هوا بود، و عرش خود را بر آب خلق كرد. «3»
مؤلف: كلمه" عماء" به معناى ابر و مه غليظى است كه جلو ديد چشم را بگيرد و كلمه" ما" در" ما تحت و ما فوق" موصوله است و مراد از" هوا" فضايى است كه از هر چيز خالى باشد، هم چنان كه در جمله" أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ- دلهايشان خالى است" به اين معنا آمده. ممكن هم هست حرف" ما" نافيه و كلمه" هواء" به همان معناى معروفش باشد كه در اين صورت منظور از آن جمله، اين مىشود كه: خداى تعالى در عمائى بود كه مانند ساير عماءها (ابرها) بالا و پائينش را هواء احاطه نداشت.
و اين روايت از روايات تجسم است (كه يا بايد طرح و طرد شود، و يا توجيه گردد)، و لذا آن را توجيه كردهاند به اينكه تعبير به عماء كنايه است از غيب ذات كه ديدگان از ديدنش ناتوان و عقول از دركش حيرانند.
(2) كافى.
(3) الدر المنثور، ج 3، ص 322.