و اگر ما كلام كفار را عموميت داده و گفتيم كه همه جهات فضل را شامل مىشود،- چه جهات مادى و چه جهات معنوى از قبيل علم غيب و نيروى ملكوتى- بر خلاف بيشتر مفسرين كه كلمه" فضل" را تنها بر برتريهاى مادى، مانند اموال و نفرات و غيره تفسير كردهاند، براى اين بود كه ما از گفتار كفار كه كلمه" فضل" را بدون الف و لام در سياق نفى قرار دادند عموميت فهميديم. علاوه بر اين، از پاسخى هم كه نوح (ع) به اين كلام كفار داد همين عموميت استفاده مىشود، زيرا اگر منظور كفار خصوص برترىهاى مادى بود كافى بود كه نوح (ع) در جواب آنان بفرمايد: مگر من ادعا كردهام كه خزينههاى خدا به دست من است كه شما منكر آنيد؟
(ادعاى من اين است كه من فرستاده خدايم)
ليكن نوح (ع) به اين اكتفاء نكرد، بلكه در پاسخ آنان فرمود:
وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ، وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ، وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ ...
- نه خزينههاى خدا دست من است، و نه علم غيب دارم، و نه داراى نيروى ملكوتى هستم ...
كه بيانش به زودى مىآيد ان شاء اللَّه.
" بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ" كلمه" بل" اعراض از مطالب قبل از خود را مىرساند، و در اينجا اعراض از احتجاج قبلى را مىفهماند كه قبلا نيز به آن اشاره كرديم، پس حاصل معناى اين جمله اين است كه ما نه تنها در شما فضيلتى نمىبينيم كه پيرويتان را بر ما واجب كند، بلكه مطلب ديگرى اينجا هست كه ايجاب مىكند ما شما را پيروى نكنيم، و آن اين است كه ما شما را دروغگو مىدانيم.
و معناى آيه، آن طور كه از سياق برمىآيد- و خدا داناتر است- اين است كه وقتى در شما- صاحبان دعوت دينى- چيزى كه صحت دعوتتان را نشان دهد ديده نمىشود، و شما با اينكه از مزاياى حيات يعنى مال و جاه، تهيدست هستيد، مع ذلك اصرار داريد كه ما تسليم شما شده و اطاعتتان كنيم، همين اصرار شما اين گمان را در دل ما قوى مىسازد كه شما در اين ادعايتان دروغگو بوده و مىخواهيد به اين وسيله آنچه كه از امتيازات دنيوى كه در دست ما است از چنگ ما در آوريد.