و كوتاه سخن اينكه اين اصرار شما نشانه و شاهدى است كه عادتا اين فكر را در دل آدمى مىاندازد كه دعوت شما صرف يك دروغ، و نيرنگى براى جمع كردن و به دست آوردن
ثروت مردم و به دنبالش آقايى و رياست و حكومت بر مردم بيش نيست و اين نظير گفتار ديگرى است كه خداى تعالى- در مثل اين داستان- از كفار حكايت كرده و فرموده:" فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ" «1».
و با اين بيان روشن مىشود كه چرا دروغگويى را مستند به ظن كردند نه به جزم (چون گفتند: ما مىپنداريم كه شما دروغگوئيد، و نگفتند: ما يقين داريم كه شما دروغگوييد، براى اينكه از اصرار نوح و يارانش اين را حدس زدند) و نيز روشن مىشود كه مراد از كذب، كذب مخبرى است نه كذب خبرى. يعنى خواستهاند بگويند شما دروغگوئيد، نه اينكه بگويند خبرى كه مىدهيد دروغ است چون آن حضرات خبرى نداده بودند تا راست باشد يا دروغ.
" قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي ..."
اين آيه شريفه و سه آيه بعدش پاسخى را كه نوح (ع) به استدلال كفار داده بيان مىكند، و كلمه" عميت" ماضى مجهول از باب تفعيل، يعنى تعميه است، و تعميه به معناى پنهان كردن است، مىفرمايد: اى قوم اگر من فرضا داراى بصيرتى از ناحيه پروردگارم باشم و او رحمتى از ناحيه خود به من داده و آن را بر شما مخفى كرده باشد، و شما به خاطر جهل و بىرغبتىتان نسبت به پذيرفتن حق، آن رحمت را درك نكرده باشيد، آيا مىتوانم شما را در درك آن مجبور بسازم؟
بعضى از اساتيد قرائت، كلمه" عميت" را بدون تشديد و نيز به صيغه معلوم- يعنى با فتحه عين- خواندهاند كه بنا بر اين قرائت، معناى كلمه مذكور" آن رحمت بر شما مخفى شده" خواهد بود. «2»
چون كه اساس و پايه حجت كفار منحصر كردن حقايق در محسوسات و انكار غير محسوسات بوده، از اين طرز فكر خود نخست اين نتيجه را گرفتند كه: دليلى بر لزوم پيروى كردن از نوح (ع) و وجوب اطاعت از او وجود ندارد، و سپس قدمى فراتر نهاده اين نتيجه را گرفتند كه بلكه دليل بر عدم وجوب هست، باز قدمى از اين فراتر نهاده گفتند بلكه دليل داريم بر اينكه واجب است اطاعت نكنيم.
(1) سران قومش كه به وى كفر ورزيدند، به مردم گفتند، اين مرد جز يك فرد بشر مثل خود شما نيست كه مىخواهد بر شما آقايى كند." سوره مؤمنون، آيه 24"
(2) مجمع البيان، ج 5، ص 153، چاپ ايران.