معناى برو افتادن بر زمين است، و بقيه الفاظ آيه روشن است.
" كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها" وقتى گفته مىشود:" فلان غنى بالمكان" معنايش اين است كه فلانى در فلان مقام اقامت گزيد و ضمير در كلمه" فيها" به كلمه" ديار" بر مىگردد و معناى آيه اين است كه صيحه آسمانى ستمكاران را گرفت و آن چنان در ديارشان به رو در افتادند كه گويى اصلا در آن مكان اقامتى نداشتند." أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ" اين دو جمله تلخيصى است براى داستانى كه قبلا بطور مفصل شرح داده شده، جمله اول خلاصه سرانجام امر ثمود و دعوت صالح (ع) است و جمله دوم خلاصهاى از كيفر خداى تعالى، كيفرى كه با آن قوم ثمود را مجازات نمود، و نظير اين دو تلخيص در آخر داستان هود (ع) نيز گذشت.
بحث روايتى
روايتى در باره داستان ناقه صالح و كشتن آن و هلاكت قوم ثمود
در كافى با ذكر سند از ابى بصير روايت كرده كه گفت: من به امام صادق (ع) عرضه داشتم: آيه شريفه" كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ" به كجاى داستان ثمود نظر دارد؟ فرمود: اين آيه راجع به اين است كه قوم ثمود، صالح (ع) را تكذيب كردند و خداى تعالى هرگز هيچ قومى را هلاك نكرد مگر بعد از آنكه قبل از آن پيغمبرانى براى آنان مبعوث نمود و حجت را به وسيله احتجاج آن رسولان بر آن قوم تمام نمود.قوم ثمود نيز از اين سنت مستثناء نبودند، خداى عز و جل حضرت صالح (ع) را بر آنان مبعوث كرد و اين قوم دعوتش را اجابت نكرده بر او شوريدند و گفتند: ما ابدا به تو ايمان نمىآوريم مگر بعد از آنكه از شكم اين صخره، ماده شترى حامله بر ايمان در آورى، و به قسمتى از كوه و يا به صخرهاى كه صماء بود (سنگ بسيار سخت) اشاره كردند، جناب صالح (ع) نيز بر طبق خواسته آنها معجزهاى كرد و ماده شتر آبستنى را از آن صخره بيرون آورد.