روايت كرده است. «1»
رواياتى در باره معناى ولايت خدا و وصف اولياء اللَّه
و در امالى شيخ مفيد به سند خود از عباية الاسدى از ابن عباس روايت كرده كه گفت:شخصى از امام امير المؤمنين، على بن ابى طالب (ع) معناى آيه" أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" را پرسيد و عرضه داشت: اولياء اللَّه چه كسانىاند؟ امام امير المؤمنين (ع) فرمود: اولياى خدا مردمى هستند كه عبادت را خالص براى خدا بجا آورند، و به باطن دنيا نظر كنند، در حالى كه ساير مردم تنها ظاهر آن را مىبينند، اولياى خدا آثار ديررس زندگى را شناختند در حالى كه ساير مردم مغرور به آثار زودرس آن شدند و به دنبال اين شناخت چيزى را كه فهميدند بزودى تركش خواهند كرد رها نمودند، و از دنيا آنچه را كه فهميدند بزودى مايه مرگ و هلاكت آنان خواهد شد از نظر انداخته، تحت تاثير آن قرار نگرفتند.آن گاه فرمود: هان اى كسى كه خود را با دنيا مشغول ساختهاى و دامهايى براى بدست آوردن آن نصب كرده به طرف آن مىدوى و در آباد كردن آنچه بزودى خراب خواهد شد تلاش مىكنى، آيا آرامگاه پدرانت را در خاكهاى كهنه و پوسيده نديدى و آيا به خوابگاه فرزندانت در زير سنگها و خاكها برنخوردى چقدر بيمار را عيادت كردى و با دو دست خود برايش دوا جوشاندى و درست كردى، حال و وضعشان را براى پزشكان تشريح مىنمودى، و از دوستان خواهش مىكردى كه از جرم آنان بگذرند و آنان را حلال كنند و ديدى كه تلاشت سودى به حال آنان نكرد و دوايت آنان را نجات نداد. «2»و در تفسير عياشى از مرثد عجلى «3» از امام ابى جعفر (ع) روايت كرده كه فرمود: در كتاب على بن الحسين (ع) چنين يافتيم كه در تفسير جمله" أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" فرموده: مشمولين اين آيه وقتى اولياى خدا هستند و خوف و اندوهى ندارند كه واجبات خداى را انجام دهند، و به سنتهاى رسول خدا (ص) عمل كنند و از حرامهاى خدا بپرهيزند و از لذائذ نقد و فريبنده دنيا زهد بورزند و به آنچه در نزد خداى تعالى است دل بسته و علاقهمند باشند، و رزق حلال و پاك خدا را بدست آورند،(1) مجمع البيان، ج 5، ص 117.(2) امالى مفيد، ط. انتشارات اسلامى، ص 86.خواننده عزيز توجه فرمايد كه اين روايت در تفسير عربى بسيار غلط بود، گويا نسخهاى كه از كتاب امالى نزد استاد علامه (رضوان اللَّه تعالى عليه) بوده غلط داشته، و من روايت را از نسخه جديد الطبع امالى ترجمه كردهام." مترجم"(3) در تفسير عياشى، ج 2، ص 124." بريد عجلى" ذكر شده است.