انسان در مسير كمالى خود (به طبع ثانوى) ناچار از حيات اجتماعى و تعاونى است‏ ‏ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 10

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پديده نبوت اگر در مجتمع بشرى ظهور پيدا كرده است به خاطر نيازى واقعى بوده كه بشر به آن داشته و به خاطر رابطه‏اى حقيقى بوده كه بين‏
مردم و پروردگارشان برقرار بوده است و اساس و منشا اين رابطه يك حقيقت تكوينى بوده نه يك اعتبار خرافى، براى اينكه يكى از قوانينى كه در نظام عالم هستى حكم فرما است قانون و ناموس تكميل انواع است، ناموسى كه هر نوع از موجودات را به سوى غايت و هدف هستيش هدايت مى‏كند هم چنان كه قرآن كريم هم فرمود:

" الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى‏" «1»

و نيز فرمود:" الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏" «2».

انسان در مسير كمالى خود (به طبع ثانوى) ناچار از حيات اجتماعى و تعاونى است‏ ‏

پس هر نوع از انواع موجودات عالم از آغاز تكون و وجودش به سوى كمالش حركت مى‏كند و رو به سوى آن هدفى دارد كه منظور از خلقتش آن هدف بوده، هدفى كه خير و سعاد آن موجود در آن است، نوع انسانى نيز يكى از اين انواع است و از اين ناموس كلى مستثناء نيست، او نيز كمال و سعادتى دارد كه به سوى رسيدن به آن در حركت است و افرادش به صورت انفرادى و اجتماعى متوجه آن هدفند.

و به نظر ما اين معنا ضرورى و بديهى است كه اين كمال براى انسان به تنهايى دست نمى‏دهد براى اينكه حوائج زندگى انسان يكى دو تا نيست و قهرا اعمالى هم كه بايد براى رفع آن حوائج انجام دهد از حد شمار بيرون است در نتيجه عقل عملى كه او را وادار مى‏سازد تا از هر چيزى كه امكان دارد مورد استفاده‏اش قرار گيرد استفاده نموده و جماد و نبات و حيوان را استخدام كند، همين عقل عملى او را ناگزير مى‏كند به اينكه از اعمال غير خودش يعنى از اعمال همه همنوعان خود استفاده كند.

چيزى كه هست افراد نوع بشر همه مثل همند و عقل عملى و شعور خاصى كه در اين فرد بشر هست در همه افراد نيز هست همانطور كه اين عقل و شعور، اين فرد را وادار مى‏كند به اينكه از همه چيز بهره‏كشى كند همه افراد ديگر را نيز وادار مى‏كند، و همين عقل عملى، افراد را ناچار ساخته به اينكه اجتماعى تعاونى تشكيل دهند يعنى همه براى همه كار كنند و همه از كاركرد هم بهره‏مند شوند، اين فرد از اعمال سايرين همان مقدار بهره‏مند شود كه سايرين از اعمال وى بهره‏مند مى‏شوند و اين به همان مقدار مسخر ديگران شود كه ديگران مسخر وى مى‏شوند، هم چنان كه قرآن كريم به اين حقيقت اشاره نموده مى‏فرمايد:

" نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا" «3».


(1) آن خدايى كه (عالم را) بيافريد و هر چه آفريد به بهترين وجه آفريد كه از آن بهتر تصور نمى‏شود و آن خدايى كه هر چيزى را تقدير و اندازه‏اى داد سپس هدايت فرمود." سوره اعلى، آيه 2 و 3"

(2) آن خدايى كه خلقت هر چيزى را بداد و سپس هدايت كرد." سوره طه، آيه 50"

(3) ما معيشت آنان را در زندگى دنيا بين آنان تقسيم كرده و بعضى را به درجات ما فوق بعضى ديگر رسانديم تا يكديگر را مسخر كنند." سوره زخرف، آيه 32"

/ 573