و همچنين اينكه بعضى «1» گفتهاند: منظور از اين جمله خصوص مؤمنين از اصحاب رسول خدا (ص) است، زيرا دليلى كه اين تخصيص را برساند در دست نيست.
و نيز با بيان گذشته ما فساد گفتار بعضى «2» ديگر روشن مىشود كه گفتهاند: مراد از كلمه" بينة" قرآن است. و يا گفتهاند: «3» منظور از آن حجت، عقل است، و اگر به خدا نسبت داده شده و فرموده:" بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ" از اين جهت است كه نصب كننده ادله عقليه و نقليه خداى تعالى است. وجه فساد اين گفتهها اين است كه اولا دليلى بر اين تخصيص نيست. و در ثانى بينهاى را كه از ناحيه خداى تعالى براى رسول گراميش قائم مىشود نبايد با تعريف الهى كه براى ما و از ناحيه عقول ما قائم مىشود مقايسه نمود.
معناى شاهد در:" وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ" و اثر شهادت در اعتماد به مورد شهادت و ايمان به آن
" وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ"- منظور از شهادت در اينجا تحمل شهادت نيست، بلكه اداى شهادت است. سادهتر بگويم:
منظور شهادت دادن است، شهادتى كه صحت امر مشهود را افاده كند، زيرا مقام، مقام تثبيت حقانيت قرآن است و در چنين مقامى مناسب اين است كه شهادت به معناى اداء باشد نه به معناى تحمل.
حال ببينيم آن شاهد كيست؟ ظاهرا مراد، بعضى از افرادى است كه به حجيت و حقانيت قرآن يقين داشته، و در اين يقين خود بصيرتى الهى دارند، و به خاطر همان بصيرت و يقين به قرآن ايمان آورده و شهادت دادهاند به اينكه قرآن حق است، و از ناحيه خداى تعالى نازل شده، هم چنان كه شهادت دادهاند به يكتايى خداى تعالى و به رسالت رسول خدا (ص)، چون شهادت دادن چنين كسانى كه داراى يقين و بصيرت هستند، از هر انسانى كه اين شهادت را بشنود ترديد ناشى از وحشت و غريب بودن اينكه كتابى از آسمان بر فردى از انسانها نازل شود را از بين مىبرد، و نيز وحشت آدمى را از اينكه چگونه جرأت كنم به اين شخص و اين كتاب ايمان بياورم را زائل مىسازد. آرى آدمى نسبت به امرى هر قدر هم ايمان داشته باشد وقتى خود را در آن ايمان تنها ببيند از اظهار ايمان خود وحشت مىكند، با خود فكر مىكند چگونه ايمان خود را اظهار كنم، در حالى كه تمام مردم دنيا بر خلاف اعتقاد من هستند، ولى همين كه ديد ديگران نيز به آن امر ايمان پيدا كرده و نظريه و اعتقاد او را تاييد نمودهاند آن
وحشت از دلش زايل گشته، قلبش قوى و دلش محكم مىشود، و با جرأت ايمان خود را اظهار مىنمايد.
(1) تفسير مجمع البيان، ج 3، جزء 11، (به نقل از جبائى).
(2) تفسير مجمع البيان، ج 3، جزء 11، ص 129.
(3) تفسير مجمع البيان، ج 3، جزء 11، ص 130 (به نقل از ابو مسلم).