خروج از اسلام، خروج از نظام آفرينش است و عذاب و هلاكت در پى دارد
آرى بتپرستان اينطور اعتقاد داشتند، كه البته اعتقادى است بر اساس ظن.
ليكن مساله نزول عذاب بر كسى كه از عبادت او سرپيچى، و از تسليم او شدن تكبر و از خضوع در برابر او امتناع ورزيده، يك مساله ظنى نيست، بلكه مسالهاى است حقيقى و يقينى، براى اينكه يكى از نواميس كلى و جارى در عالم همين است كه بايد ضعيف در برابر قوى خاضع باشد، و متاثر ناتوان و مقهور، بايد در برابر اراده مؤثر قوى تسليم گردد، خوب، وقتى اين حقيقت يكى از نواميس كلى اين جهان است، آن وقت آيا در برابر خداى واحد قهار كه مصير تمامى امور عالم منتهى به او است و همه سر نخها به دست او است، نبايد چنين ادبى را رعايت كرد؟! خدايى كه اجزاى اين عالم را ابداع كرد، يعنى بدون- به اصطلاح- مصالح ساختمانى، از عدم و از هيچ آفريد و اجزاى آن را به يكديگر مرتبط نمود، و به دنبال آن، حوادث را طبق نظام اسباب به جريان انداخت، و مىبينيم كه طبق همين سنت هر چيزى مطابق چار چوب نظامش جريان مىيابد، بطورى كه اگر فرضا از آن چارچوبى كه ساير اسباب جهان را براى آن ترسيم كرده منحرف شود، قهرا نظام خودش مختل مىگردد، و اين انحرافش در حقيقت جنگيدن آن با ساير اسباب است و معلوم است كه در اين جنگ شكست خواهد خورد، زيرا اسباب جارى در كل جهان، خود را فداى بلهوسى اين موجود نمىكند، بلكه براى تعديل امر آن و برگرداندنش به خط سيرى كه با وضع خود سازگار است قيام مىكند، اگر توانست آن موجود منحرف را به راه مستقيم برگرداند كه هيچ، و گرنه او را در زير چرخهاى سنگين خود خرد مىكند، و مورد هجوم بلاها قرارش داده از صفحه روزگار حذفش مىكند، كه اين هم خود يكى از نواميس كلى جهان است.
انسان هم كه يكى از اجزاى اين عالم است، براى زندگيش خط سيرى دارد، كه نظام آفرينش و ايجاد براى او ترسيم كرده كه اگر آن خط سير را پيش بگيرد به سوى سعادتش هدايت شده (و يا به عبارت ديگر:
صنع و ايجاد او را به سوى سعادتش هدايت كرده) و ساير اجزاى كون نيز با او هماهنگى مىكنند، و درهاى آسمان براى برخوردارى چنين انسانى از بركات آن به
رويش باز مىشود، زمين نيز گنجينههاى خيرات خود را در اختيار او مىگذارد، و اين تسليم شدن انسان در برابر خط سير همان اسلامى است كه دين خداى تعالى است، و بوسيله نوح و ساير انبياء و رسل به سوى آن دعوت شده است.