آنها مىخواستند نفى كنند اثبات كند، و آن رسالت و توابع رسالت خود بود، و ثانيا آنچه آنها مىخواستند اثبات كنند كه همان اتهام او و پيروانش به دروغگويى بود را نفى كند.
چيزى كه هست قبل از هر سخنى اول با خطاب:" يا قوم"- با اضافه به ضمير تكلم- يعنى اى قوم من، اى هموطنان من، و امثال آن، عواطف آنان را تحريك نمود، و اين خطاب را مكرر و در آغاز هر سخنى تكرار كرد تا بدان وسيله دل ايشان را به سوى خود جلب كرده و در نتيجه خيرخواهىهايش مورد قبول آنان واقع گردد.آيات كريمه مورد بحث در ميان حجت نوح (ع) تقرير و بيانى زيبا و بديع آورده، به اين معنا كه حجت كفار را فصل فصل و قطعه قطعه كرده و از هر فصلى به دو وجه پاسخ داده، يكى از اين جهت كه از دليل خود نتيجه گرفتند كه دليلى بر وجوب اطاعت نوح نيست، و ديگرى از اين جهت كه نتيجه گرفتند دليل بر خلاف آن هست.اما پاسخ نوح از جهت اول حجت كفار كه گفتند:" تو بجز بشرى مثل ما نيستى" جمله" يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ ..." است. و پاسخش از اينكه گفتند:" نمىبينيم كسى بجز اراذل ما پيرويت كرده باشد" جمله" وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا ..." است. و پاسخش از اينكه گفتند:" ما هيچ فضيلتى در شما نمىبينيم" جمله" وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ ..." است.آن گاه قرآن كريم از هر حجت سابق چيزى نظير خلاصهگيرى ضميمه حجت بعدى كرده و آن را در آغاز آن حجت قرار داده، در نتيجه حجتها در عين اينكه هر يك براى خود مستقل و كامل است به هم آميخته شده.