و كوتاه سخن اينكه سران كفار قوم نوح معتقد بودند به اينكه طبقه ضعيف در مجتمع انسانى، به عنوان انسانى منحط و يا حيوانى به صورت انسان است، و اگر به درون مجتمع انسانها داخل شده و در زندگى شريك آنها مىشود براى اين است كه انسانهاى واقعى يعنى طبقه اشراف از نيروى كارى او بهرهمند شده و كارهاى دشوارى را كه در زندگى دارند به دوش او بگذارند، و معلوم است كه عكس اين قضيه هرگز رخ نمىدهد، يعنى طبقه اشراف هيچگاه خدمتى به طبقه ضعيف نمىكنند، بلكه اين طبقه از هر كرامت و احترامى محروم، و از حظيره شرافت مطرود، و از رحمت و عنايت مايوس هستند.
اين است آن ديدگاهى كه سران قوم كافر داشته و آن را زيربنا و تكيهگاه همه مسائل مجتمع خود قرار داده بودند، و نوح (ع) به مبارزه با اين طرز فكر برخاسته و خطاب به ايشان گفت:" وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً- من به طبقه ضعيف كه به من ايمان آورده و در نظر شما خوار و حقير مىآيند هرگز نمىگويم كه خدا هيچ خيرى به آنان نخواهد داد."
ملاك فضيلت، پاكى نفس و صفاى باطن است نه امتيازات و برتريهاى مادى و ظاهرى
آن گاه به منظور اينكه سران كافر را به اشتباهشان و به بطلان اعتقادشان متذكر كند، فرمود:
" اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ- خدا بهتر مىداند كه در دلهاى آنان چه ارزشها و يا ضد ارزشهايى وجود دارد."
يعنى از ديدگاه شما، طبقه مؤمن به علت ضعفى كه در ظاهر حال آنان مشاهده مىشود طبقهاى خوار و بى مقدار مىآيند، و براى آنان هيچ ارزش و احترامى قائل نيستيد، در حالى كه ملاك در احراز خير واقعى و داشتن كرامت و حرمت، ظاهر حال افراد نيست، بلكه ملاك در اين باب و مخصوصا در داشتن خيرات و كرامات الهى نفوس بشر است كه اگر به زيور فضائل درونى و مناقب معنوى آراسته باشد داراى كرامت هست، و گرنه، نه، و در تشخيص اين كه اين مؤمنين چگونه باطنى دارند، و خفاياى دلهايشان چيست، نه من راهى دارم و نه شما، تنها كسى كه از باطن دلها آگاه است خداى تعالى است، پس من و شما حق نداريم به محروميت آنان از خير و سعادت حكم كنيم.
نوح (ع) بعد از بيان آن حقيقت با جمله" إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ- در اين صورت- كه اگر آنها را از خود برانم- از ستمكاران خواهم بود.
" سبب دورى گزيدن و اجتنابش از داورى در باره طبقه مؤمن و ضعيف را بيان نمود، و معناى اين قسمت از كلام آن جناب اين است كه داورى در باره باطن دل مردم، بى مدرك حرف زدن است، و من نمىتوانم به گزاف و بدون دليل خير را بر كسانى كه ممكن است مستحق آن باشند تحريم كنم، زيرا اين عمل ظلم است، و بر هيچ انسانى نمىسزد كه حتى قصد ظلم كرده و خود را در زمره ستمكاران قرار دهد.