ترك كردهاى، و ترسيدهاى نكند كه بعد از شنيدن آن، پيشنهاد آوردن معجزه كنند، و يا اينكه خود كفار شك كنند در اينكه قرآن وحى باشد و اظهار كنند تو آن را به دروغ بر ما بستهاى، چون اين خيلى بعيد است كه كلام ما را به گوش آنان رسانده باشى و آنان بدان ايمان نياورند، پس اگر ايمان نياوردهاند به خاطر يكى از اين دو جهت است".ولى بعضى «1» از مفسرين گفتهاند: كلمه" أم" در اينجا منقطعه و به معناى" بل" است، مىخواهد بفرمايد:" (نه، بهانه كفار اين نيست كه تو بعضى از آيات قرآنى را به گوش آنان نرساندهاى، چون همه آنها را به آنان رساندهاى، بلكه بهانهشان اين است كه مىگويند اصلا) قرآن كلام خدا نيست و تو به ناحق و به دروغ آن را به خدا نسبت مىدهى".
اگر مىپنداريد قرآن افتراء بسته بر خدا است، شما نيز از عهده اين افتراء برآييد!
" قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ"- در اين كلام تحدى واضحى است و به روشنى مىفرمايد: اگر قرآن را افتراء مىدانيد، شما هم اين افتراء را ببنديد، و ده سوره مثل قرآن از پيش خود ساخته و پرداخته كرده به افتراء به خدا نسبت بدهيد. و ضمير در كلمه" مثله" به قرآن و يا به اين سوره به اعتبار اينكه قرآن است برمىگردد، و حرف" فاء" در كلمه" فاتوا" تفريع اين صيغه امر بر كلمه" افتراء" را مىرساند، (مىفرمايد: حالا كه قرآن را افتراء مىدانيد پس بياوريد ...)، و در اين كلام حذف و ايصالى به كار رفته تا رعايت كوتاه گويى شده باشد، و تقدير كلام چنين است:" قل لهم ان كان هذا القرآن مما افتريته على اللَّه و كان من عندى و كان من الجائز ان ياتى بمثله غيرى فان كنتم صادقين فى دعواكم و مجدين غير هازلين فاتوا بعشر سور مثله مفتريات- به آنان بگو: اگر اين قرآن افترايى است كه من به خدا بستهام، و كلامى است كه خود من آن را ساخته و پرداختهام و چيزى است كه مىشود غير من نيز مثل آن را ساخته و پرداخته كند، در صورتى كه در اين گفتار خود، صادق و جدى هستيد و شوخى نمىكنيد ده سوره مثل آن را بياوريد و به خدا افتراء ببنديد" و اگر به تنهايى نتوانستيد از كسانى ديگر- به جز خدا- از قبيل خدايان خود كه گمان مىكنيد معبود شما هستند و در هنگام حاجت به آنها متوسل مىشويد استعانت بجوييد، تا همه اسباب و وسايل برايتان جمع و جور شود و احدى از آنهايى كه احتمال مىدهيد كمكش مؤثر باشد و سودى برايتان داشته باشد باقى نماند، چون اگر قرآن كريم ساخته و پرداخته يك فرد انسان باشد، بايد انسانهاى ديگر نيز بتوانند نظير آن را بياورند.(1) تفسير مجمع البيان، ج 3، جزء 11، ص 123، تفسير روح المعانى، ج 12، ص 20، تفسير الكشاف، ج 2 ص 383.