حجت دوم: اعمال قسط و عدل الهى
...
حجت دوم: اعمال قسط و عدل الهى، با پاداش دادن به صالح و كيفر دادن به طالح
(لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا ...)
و حجت دوم را جمله" لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ ..." متضمن است، به اين بيان كه عدل و قسط الهى- كه يكى از صفات فعل او است- اجازه نمىدهد كه در درگاه او دوغ و دوشاب يكسان باشد، با آن كسى كه با ايمان آوردن در برابرش خضوع نموده، و اعمال صالح كرده و با آن كسى كه بر حضرتش استكبار و به خود و به آياتش كفر ورزيده يك جور معامله كند. اين دو طايفه در دنيا كه بطور يكسان در تحت سيطره اسباب و علل طبيعى قرار داشتند، اسبابى كه به اذن خدا يا سود مىرسانيد، و يا ضرر اگر قرار باشد در آخرت هم بطور يكسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود. پس، جز اين باقى نمىماند كه خداى تعالى بين اين دو طايفه در زمانى كه به سوى او بر مىگردند فرق بگذارد، به اين معنا كه مؤمنين نيكوكار را جزاى خير، و كفار بد كار را سزاى بد دهد، تا ببينى آنان از چه چيز لذت مىبرند، و اينان از چه چيز متالم و ناراحت مىشوند.بنا بر اين، تكيه اين حجت بر دو چيز است، يكى بر تفاوت اين دو طائفه به خاطر ايمان و عمل صالح، و كفر و عمل ناصالح، و ديگرى بر كلمه" بالقسط"، اين نكته را از نظر دور مدار. و جمله" ليجزى" بنا بر آنچه از ظاهر بيان استفاده مىشود متعلق است به جمله" إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً".البته اين احتمال هم هست كه جمله:" ليجزى ..." متعلق باشد به جمله" ثُمَّ يُعِيدُهُ"، كه در اين صورت، كلام آن جنبه را كه گفتيم يعنى جنبه فرقگذارى بين دو طائفه و بيان عدل الهى را ندارد، بلكه جنبه تعليل دارد، و به يك حجت كه همان حجت دومى است اشاره خواهد داشت. و از جهت لفظ آيه، احتمال دوم به ذهن نزديكتر است.
حقانيت خلقت الهى در آفرينش آفتاب و ماه
" هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً ..."كلمه" ضياء" بطورى كه گفته شده- مصدر است براى" ضاء، يضوء، ضوء و ضياء"همانطور كه كلمه" عياذ" مصدر است براى" عاذ، يعوذ، عوذا و عواذا". و اى بسا كه جمع باشد براى كلمه" ضوء"، همانطور كه كلمه" سياط" جمع است براى" سوط" و اين عبارت چيزى در تقدير دارد كه مضاف كلمه" ضياء" است، و تقدير آن" جعل الشمس ذات ضياء و القمر ذا نور" است، يعنى خداى تعالى خورشيد را داراى ضياء و ماه را داراى نور كرد.