ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 10 -صفحه : 573/ 442
نمايش فراداده

صاحب مجمع البيان گفته است: كلمه" فطر" به معناى شكفته شدن از امر خدا است، آن چنان كه برگ از داخل درخت سر در مى‏آورد و شكفته مى‏شود، اين هم كه آفرينش خلق را فطر خدا خوانده‏اند براى اين است كه خلق شدن عالم به منزله شكفته شدن آن از ناحيه خدا و ظاهر شدن آن است «1». و اما راغب گفته است: اصل ماده" فطر" به معناى شكافتن چيزى از ناحيه طول است، وقتى مى‏گويند:" فلان فطر كذا فطرا" و يا مى‏گويند:" افطر فطورا" و يا مى‏گويند: فلان چيز" انفطر انفطارا" همه به معناى اين است كه فلان چيز را از طرف طول شكافت و يا فلان چيز از جهت طول شكافته شد ... و اما فطر كردن خدا خلق را به معناى ايجاد و ابداع آن است، ايجاد بر هيات و وصفى كه فعلى از افعال ترشح كند، (و خاصيت اثرى از آثار داشته باشد، و در خصوص انسان ايجاد آن است بطورى كه مسائلى را بدون تعليم درك كند) پس اينكه در قرآن كريمش مى‏فرمايد:" فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها" اشاره‏اى است از آن جناب به آن درك و ارتكازى كه انسانها به آن درك آفريده شده‏اند و آن ارتكاز شناختن خدا است، و" فطرة اللَّه" عبارت است از آن نيرويى كه در انسان قرار داده شده تا با آن نيرو ايمان به خدا را تشخيص دهد، كه به همين معنا در آيه شريفه" وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ" اشاره شده و همين درك فطرى است. «2»

معناى" فطر" و" فطرة اللَّه" و فرق بين" فطرت" و" خلق" ‏

ولى به نظر چنين مى‏رسد كه ماده" فطر" به معناى پديد آوردن از عدم محض است (به خلاف خلقت، كه بر پديد آوردن ساختمان از آجر و آهن نيز صادق است) و آن خصوصيتى كه از" فطر الناس" فهميده مى‏شود از بنا و صيغه" فعلة" فهميده مى‏شود چون اين صيغه را در جايى بكار مى‏برند كه بخواهند بنا و ساختمان نوع را برسانند. پس در جمله" فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها" «3» درك فطرى بشر، از كلمه" فطرة" فهميده مى‏شود نه از ماده" فطر" و بنا بر اين كه گفتيم فطرت به معناى خلقت از عدم محض است پس اينكه بعضى‏ها «4» فطرت را به معناى خلقت گرفته‏اند از راه صواب دور شده‏اند براى اينكه ماده" خلق" به معناى ايجاد صورت از ماده است به اين صورت كه چند ماده را با هم جمع كنيم و چيزى جديد و نو بسازيم، و اگر خلقت به معناى فطرت و ايجاد از عدم محض بود خدا آن را به عيسى بن مريم (ع) نسبت نمى‏داد و نمى‏فرمود: " وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ" «5».

(2) مفردات راغب، ماده فطر.

(3) (از دين خدا كه) فطرت خلق را بر آن آفريده است (پيروى كن)." سوره روم، آيه 30"

(4) تفسير الدر المنثور، ج 3، ص 337.

(5) آن زمان را كه از گل چيزى به شكل مرغ درست كردى و در آن دميدى و به اذن من مرغى زنده شد.

" سوره مائده، آيه 110"