و بدون ترديد وقتى انجام عملى- چه خوب و چه بد- در ميان مردمى سنت جاريه شد حق هم براى آنان در آن عمل ثابت مىشود و وقتى ترك عملى سنت جاريه شد حق ارتكاب آن نيز از آن مردم سلب مىشود. و كوتاه سخن اينكه قوم لوط نظر آن جناب را به خاطرات خود او جلب كرده و به يادش آوردهاند كه از نظر سنت قومى، ايشان حقى به دختران او ندارند زيرا آنها از جنس زنانند، و خود او مىداند كه منظورشان از حملهور شدن به خانهاش چيست. اين بود آن وجهى كه در آيه مورد بحث به نظر ما رسيد و شايد بهترين وجه باشد و از آن گذشته بهترين وجه، وجه سوم است.
" قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ" مصدر" اوى" و مصدر ميمى" ماوى" كه ماضى" أوى" و مضارع" ياوى" از آن گرفته شده به معناى چسبيدن و منضم شدن به چيزى است و چون به باب افعال مىرود معناى منضم كردن به آن را مىدهد، گفته مىشود:" فلان آواه اليه" و يا" يؤويه اليه" يعنى فلانى، آن شخص و يا آن چيز را منضم به خود كرد. و كلمه" ركن" به معناى هر چيزى است كه ساختمان، بعد از بنيان بر آن تكيه دارد (مانند ستون و پايه).
از ظاهر كلام بر مىآيد كه لوط (ع) بعد از آنكه از راه امر به تقوى اللَّه و ترس از خدا و تحريك حس جوانمردى در حفظ موقعيت و رعايت حرمت خويش اندرزشان داد تا متعرض ميهمانان او نشوند و نزد ميهمانان آبرويش را نريزند و خجالتش ندهند و براى اينكه بهانه را از دست آنان بگيرد تا آنجا پيش رفت كه دختران خود را بر آنان عرضه كرد و ازدواج با دخترانش را پيشنهاد نمود و بعد از آنكه ديد اين اندرز مؤثر واقع نشد استغاثه كرد و يارى طلب نمود تا شايد در ميان آنان رشد يافتهاى پيدا شود و او را عليه مردم يارى نموده مردم را از خانه او بيرون كند ولى ديد كسى اجابتش نكرد و هيچ مرد رشيدى يافت نشد تا از او دفاع كند و به يارى او برخيزد بلكه همه با هم به يك صدا گفتند:
" يا لوط لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ"
لذا ديگر راهى نيافت جز اينكه حزن و اندوه خود را در شكل اظهار تمنا و آرزو ظاهر كند و بگويد اى كاش در ميان شما يك يار و ياورى مىداشتم تا با كمك او شر ستمكاران را از خود دور مىكردم- و منظورش از اين ياور همان رجل رشيدى بود كه در استغاثه خود سراغ او را مىگرفته- و يا ركنى شديد و محكم مىداشتم يعنى قوم و قبيلهاى نيرومند مىداشتم تا آنها شر شما را از من دفع مىكردند.