ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 10 -صفحه : 573/ 84
نمايش فراداده

وجه نادرستى اين تفسير اين است كه خلاصه آن اين بود كه آيه شريفه مى‏خواهد بگويد:" آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى‏كند سزاوار است متابعت شود، و يا كسى كه خودش هدايت نمى‏شود مگر آنكه خداى تعالى او را هدايت كند، و بعد از آنكه خدا هدايتش كرد او هم خلق را هدايت كند"، و بطورى كه ملاحظه مى‏كنيد اين معنايى است كه بكلى وضع آيه را از اصل مختل مى‏سازد، زيرا كسى كه خودش راه را نمى‏يابد، نمى‏تواند خلق را به سوى حق هدايت كند، چون خودش از پس پرده با حق تماس پيدا مى‏كند، آن وقت چگونه كسى را به حق مى‏رساند؟

علاوه بر اين، اين معنايى كه براى آيه كرد شامل بتها كه منظور اصلى از احتجاجند نمى‏شود چون بتها قابل هدايت نيستند، و چگونه ممكن است. براى بطلان پرستش بتها استدلالى بكند كه اصلا شامل بتها نشود، و شامل مسيح و عزير بشود كه در نظر طوائفى ديگر غير مشركين يعنى يهود و نصارا قداست دارند، با اينكه يهود و نصارا مورد نظر آيه نبودند، و اگر آيه شريفه شامل آنها نيز بشود به عموميت ملاك شامل مى‏شود. نظريه ديگرى كه مفسرين «1» اظهار داشته‏اند اين است كه: استثناى" إِلَّا أَنْ يُهْدى‏" استثنايى است منقطع (يعنى مستثناء قبل از استثناء داخل در مستثنا منه نبوده)، و منظور از جمله" أَمَّنْ لا يَهِدِّي- كسى كه راه نمى‏يابد" تنها بتها است، كه اصلا قابليت هدايت ندارند، و معناى آيه اين است:" آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى‏كند سزاوارتر به متابعت است، يا كسى كه چون بتها اصلا هدايت پذير نيست، مگر آنكه خدا هدايتش كند كه در اين صورت البته هدايت مى‏شود".

وجه نادرستى اين تفسير اين است كه نمى‏تواند مقابله‏اى كه بين جمله" مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ" و جمله" أَمَّنْ لا يَهِدِّي" برقرار شده توجيه كند، براى اينكه وقتى مقابله بين هدايت به سوى حق و اهتداء به سوى آن تصور دارد كه برگشت معناى اين مقابله به اين شود كه بگوئيم:

" آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى‏كند سزاوارتر است به اينكه متابعت شود، و يا كسى كه اصلا اهتداء بردار نيست، مگر آنكه خدا هدايتش بكند و او مهتدى و راه يافته بشود، آن گاه غير خود را هدايت كند"، و وقتى برگشت معنا به اين شد، اين اشكال بر آن متوجه مى‏شود كه در اين صورت وجهى براى اختصاص دادن استثناء به مثل بتها كه اصلا هدايت پذير نيستند وجود ندارد، تا بگوئيم استثناء منقطع است، بلكه شامل مى‏شود هم آنهايى را كه بنفسه اهتداء ندارند، و هم آنهايى را كه بوسيله غير اهتداء نمى‏پذيرند، و هم آنهايى را كه چون ملائكه مثلا بنفسه اهتداء ندارند، ولى بوسيله غير اهتداء مى‏پذيرند، و اگر چنين شمولى داشته باشد همان اشكال كه در وجه سابق بود بر آن وارد مى‏شود.