گفتند: وى را با برادرش نگهدار و به تمام شهرها مامورين جمع آورى بفرست (36).
تا همه جادوگران ماهر را پيش تو آورند (37).
پس جادوگران را به موعد روزى معين، جمع كرد (38).
و به مردم گفتند شما نيز جمع شويد (39).
تا اگر ساحران غالب آمدند ما نيز آنها را پيروى كنيم (40).
پس جادوگران آمدند و به فرعون گفتند: اگر ما غالب آمديم آيا مزدى خواهيم داشت؟ (41).
گفت: آرى و در اين صورت از مقربان خواهيد بود (42).
(موسى) به ايشان گفت: هر چه افكندنى هست بيفكنيد (43).
پس ريسمانها و عصاهاى خويش را افكندند و گفتند: به عزت فرعون سوگند كه ما غلبه يافتگانيم (44).
سپس موسى عصاى خويش را بيفكند و آنچه را ساخته بودند بلعيد (45).
جادوگران سجدهكنان خاكسار شدند (46).
گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم (47).
كه پروردگار موسى و هارون نيز هست (48).
(فرعون) گفت: چرا پيش از آنكه اجازهتان دهم به او ايمان آورديد؟ پس حتما او بزرگ شما است كه جادو تعليمتان داده است، به زودى خواهيد دانست كه دستها و پاهايتان را به عكس يكديگر قطع مىكنم و همه شما را بر دار مىآويزم (49).
گفتند: مهم نيست، چون به سوى پروردگارمان مىرويم (50).
ما طمع داريم كه پروردگارمان گناهانمان را بيامرزد به همين جهت اولين كسى هستيم كه ايمان آورديم (51).
و به موسى وحى كرديم كه بندگان ما را شبانگاه حركت بده كه آنها شما را تعقيب مىكنند (52).
و فرعون مامورين جمع آورى را به شهرها فرستاد (53).
كه اينان گروهىاند كند (54).
كه موجب خشم ما شدهاند (55).
و ما همگى آماده كارزاريم (56).
ولى آنها (فرعونيان) را از باغستانها و چشمهسارها بيرون كرديم (57).
و از گنجها و جايگاههاى خويشان (بيرون كرديم) (58).