مىبينى، بلكه اگر مىديدى حال ايشان را آنچه از وضعشان كه ديدنى است اينطور به نظرت مىرسيد كه مستند.
" تَحْسَبُها جامِدَةً"- يعنى كوهها را مىبينى و آنها را جامد گمان مىكنى، اين جمله بعد از جمله قبلى، جملهاى است معترضه و معناى آن دو اين است كه:" تو در آن روز كوهها را- كه امروز جامد گمان مىكنى-، مىبينى چون ابر به حركت درمىآيند"، ممكن هم هست آن را جملهاى حاليه گرفت، كه در اين صورت معنايش اين مىشود:" تو در آن روز كوهها را- در حالى كه جامد گمانش مىكنى- مىبينى چون ابر به حركت درمىآيند".
و جمله" وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ" حال است از كلمه" جبال" و عامل آن فعل" ترى" است و معنايش اين است كه: تو كوهها را وقتى در صور دميده مىشود، در حالى مىبينى كه سير مىكنند مانند سير ابرها در آسمان.
كلمه" صنع"، در جمله" صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ"، مفعول مطلق براى فعل تقديرى است و تقدير كلام" صنعه صنعا" مىباشد، يعنى آن را آفريد آفريدنى و در اين جمله تلويح و اشارهاى است به اينكه اين صنع و اين عمل از خداى تعالى تخريب و ويرانى عالم است، ليكن چون تكميل آن را در پى دارد و مستلزم اتقان نظام آن است، نظامى كه در آن هر چيزى به منتها درجه كمال خود مىرسد، آن كمالى كه اگر كمال سعادت باشد، و اگر كمال شقاوت، زمينهاش را قبلا فراهم كرده بود، از اين رو اين ويرانى را صنع و آفرينش ناميد، چون اين خود صنع خداست، آن صنعى كه هر چيزى را متقن كرده، پس خداى سبحان اتقان را از هر چه كه متقن كرده سلب نمىكند و فساد را بر آنچه اصلاح فرموده مسلط نمىسازد، پس اگر دنيا را خراب مىكند براى اين است كه آخرت را تعمير نمايد.
" إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ" بعضى «1» از مفسرين گفتهاند: اين جمله تعليل مطالب قبل است، كه نفخ صور و ما بعد آن را صنع محكم خدا مىدانست و معنايش اينست كه: از اين جهت صنع محكم او است، كه او به ظواهر و بواطن افعال مكلفين آگاه است، و همين آگاهى اقتضاء مىكند كه آن بواطن و كيفيات اعمال را آن طور كه هست و حسن و قبحى كه دارد، ظاهر كند و آثار آن حسن و قبح را كه همان ثواب و عقاب است بعد از بعث و حشر و به راه انداختن كوهها بر آن اعمال مترتب كند.
ليكن خواننده توجه دارد كه اين گونه تفسير كردن، بيهوده خود را به زحمت انداختن
(1) روح المعانى، ج 20، ص 36.