صفحهى 266
پيرو هواى نفس بايد از نعمت هدايت مايوس باشند، هر چند كه حق برايشان ظاهر شده باشد، براى اينكه ستم كردند، و ستم باعث اين شد كه ما گمراهشان كنيم، و در كلام خداى تعالى مكرر آمده كه فرموده:" إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ- خدا مردم ستمگر را هدايت نمىكند".
" وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ"- اين جمله نجات ايشان را به كمك ياوران نفى مىكند، و حاصلش اين است كه: بعد از آنكه از ناحيه خودشان نتوانستند از ضلالت نجات يابند، چون خدا گمراهشان كرده بود، از ناحيه ديگران هم هيچ ياورى براى نجات ندارند، و اينكه كلمه" ناصرين" را جمع آورده، دلالت مىكند بر اينكه غير ايشان ياورانى از قبيل شفيعان دارند.
و اين حرف كه كسى «1» بگويد" معناى نفى ناصران براى ايشان اين است كه: يك نفر از ايشان يك نفر ناصر ندارد، چون مشهور از مقابله جمع با جمع همين معنا است" درست نيست، براى اينكه حرف مزبور همه جا جارى نمىشود.
و معناى آيه اين است كه: بلكه كسانى كه با شرك ظلم كردند، هواهاى نفس خود را بدون علم پيروى نمودند، و در نتيجه خدا به كيفر ظلمشان گمراهشان كرد، و ديگر هيچ راهنمايى كه هدايتشان كند نيست، و هيچ ياورانى كه ياريشان كنند ندارند.
" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ" حرف" فاء" كه در اول آيه است مىرساند كه كلام در آيه فرع و نتيجه مطالبى است كه در خصوص مبدء و معاد از آيات قبل استفاده مىشد، و معنايش اين است كه: وقتى ثابت شد كه خلقت و تدبير تنها از آن خداست، و او را شريكى نيست، و او به زودى خلق را مبعوث نموده و به حساب مىكشد، و نيز معلوم شد كه در آن روز كسى كه از او اعراض كرده باشد، و رو به غير او آورده باشد، راه نجاتى ندارد، پس روى دل به سوى دين كن، و ملازم آن باش، كه آن همان دينى است كه خلقت الهى بدان دعوت مىكند.
بعضى «2» از مفسرين گفتهاند" كلام در اين آيه فرع و نتيجه تسليتى است كه از سياق بيان سابق استفاده مىشد، و حق مطلب را مىرسانيد، و مىفرمود: مشركين به خاطر ظلمشان پيروى كردند هواها را، و از تعقل صحيح اعراض نمودند، و در نتيجه خدا گمراهشان كرد، و به
(1) تفسير روح المعانى، ج 21، ص 39. (2) تفسير روح المعانى، ج 21، ص 29.