صفحهى 388
ميمونى حيوان غير ميمون و كاملترى شود، و مدعى همين است كه انواع در سير تكاملى جاى خود را به يكديگر داده، نوع ناقص بدل به نوع كامل مىشود.
آنچه مىتوان پذيرفت، و نمىشود انكار كرد، تنها اين مقدار است كه نشاه زندگى از نظر كمال و نقص و شرافت و پستى داراى مراتبى مختلف است، و اعلى مراتب زندگى، زندگى انسانى است، و از آن پايينتر زندگى حيواناتى است كه به زندگى انسان شبيهتر است و همچنين حيوانات ديگرى كه در مراتب پايينتر از زندگى انسان قرار دارد كه هر يك به زندگى انسان نزديكترند در مرتبه عالىترى قرار دارند.
و اما اينكه اين اختلاف مراتب از راه هر نوعى به نوع همسايه خود كه كاملتر از آن است صورت گرفته، هيچ دليلى در كار نيست، كه آن را افاده كند، و از اختلاف مراتب زندگى نمىتوان تطور را نتيجه گرفت.
بله مىتوان از آن حدس غير يقينى زد، پس فرضيه تطور انواع، فرضيهاى است حدسى، كه اساس علوم طبيعى امروز را تشكيل داده، كه ممكن است روز ديگر فرضيهاى قوى جاى آن را بگيرد، چون علم هيچ وقت توقف نمىكند، و همواره رو به پيشرفت، و دامنه مباحث علمى رو به گسترش است.
و چه بسا بعضى از اهل بحث براى اثبات فرضيه مزبور استدلال كنند به آيه شريفه" إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ" «1».
به اين بيان كه" اصطفاء" به معناى انتخاب و برگزيدن نخبه هر چيزى است، و اين برگزيدن وقتى صحيح است كه فرد برگزيده شده در بين جماعتى باشد، تا انتخاب كننده آن فرد را از بين ساير افراد انتخاب كند. و بر ديگران ترجيح دهد، همانطور كه نوح را از بين مردم زمانش، و آل ابراهيم و آل عمران را از بين مردم معاصرشان برگزيد.
و لازمه اين حرف اين است كه در زمان آدم نيز افرادى چون آدم بوده باشند، تا خدا از بين آنان آدم را انتخاب كند، و مجهز به عقل سازد، و آن افراد غير از بشر اولى چيزى نمىتواند باشد، بلكه بشر اولى بوده، كه مجهز به جهاز عقل نبودهاند، و خدا آدم را از بين آنان برگزيد، و مجهز به عقل كرد، و در نتيجه آدم با جهش خدايى از يك نوع جنبنده به نوعى ديگر منتقل شد و از مرتبه انسان اولى وحشى و بى عقل، به مرتبه انسان مجهز به عقل كامل منتقل گشت، و آن گاه نسل او زياد شده، و نسل انسان اولى و ناقص، رو به نقصان نهاد، تا منقرض گشت.
(1) خداوند برگزيد آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان. سوره آل عمران، آيه 33.